روزنامه اسپانیایی "لاوانگواردیا"، با توصیف "محمدرضا شجریان" بهعنوان "صدای ایران" در مصاحبه با وی، به بررسی راز ماندگاری دیرین و محبوبیت آوای این هنرمند و موسیقی پارسی پرداخته است.
شجریان در این مصاحبه که روز پنجشنبه چاپ شد، درباره خود و موسیقی اصیل ایرانی سخن گفته و تصریح کرده است: هنوز هم وقتی روی صحنه میروم، احساساتی میشوم... هیچ چیز در زندگی به اندازه خواندن اشعار حافظ مرا غرق شادی نکرده است... زبانی غنیتر ازفارسی و لذتی فراتر از خواندن اشعار آن وجود ندارد."
لاوانگواردیا روزنامه سراسری اسپانیا که در بارسلونا چاپ میشود، در مقدمه مصاحبه خود توضیح داده است که اخیرا "دو تن از بزرگترین استادان زنده موسیقی کره خاکی، "محمدرضا شجریان" و "عالم قاسماف"، خوانندگان بیهمتای "ردیف" پارسی و "مقام" آذری - که با یکدیگر مرتبط هستند- در شهر بارسلونا" برنامه اجرا کردند و از آنان خواستیم احساس خود را نسبت به موسیقی اصیل بین کنند.
*پرسش: استاد شجریان، میگویند فلامنکو (موسیقی سنتی اسپانیا) بهعنوان نظام موسیقی مجهز و پیچیدهای که اعراب آن به اسپانیا آوردند، به پارسی بسیار مدیون است. در اینباره چه دیدگاهی دارید؟
شجریان گفت: از خواندن آواز در اسپانیا بسیار لذت میبرم. اینکه موسیقی پارسی و فلامنکو رابطهای با هم دارند موجب لذت بیشتر میشود. افزون بر این، نفوذ موسیقی پارسی و اسپانیایی متقابل است و بهاین خاطر، به همان اندازه که یک اسپانیایی از موسیقی پارسی لذت میبرد، یک ایرانی هم از موسیقی فلامنکو میتواند لذت ببرد.
همیشه وقتی سفر میکنم از دلتنگی برای کشورم میمیرم. ایران برای من همانند مادری میماند که نمیتوان از او جدا شد. به همین خاطر، وقتی به خارج سفر میکنم ایرانیهایی که برای گوش دادن برنامهها میآیند، میگویند "بوی ایران را میدهی".
اما در بارسلونا احساس خانه خود را دارم چون مردم همانند ما شفاف هستند و در صورت آنها، میتوان احساسشان را دید.
شجریان در مورد اینکه چگونه یک اسپانیایی از آوازهای شما بدون آنکه فارسی بداند یا حافظ و سعدی را بشناسد، میتواند لذت ببرد؟ گفت: این حقیقت دارد که شعر و موسیقی مانند خون و بدن هستند، همیشه با همند و روشی مشابه برای بازتاب در جهان دارند. اما موسیقی در عین حال همانند زبان است که اگر تکیه حرف را عوض کنند، مفهوم واژه یا یک جمله را میتواند کامل تغییر دهد.
با بازی کردن با این تکیهها میتوان جامعه خود را بازتاب داد. شاعران بزرگی مانند حافظ شعرهایی نوشتهاند که درک آن برای یک پارسی نیز دشوار است. کاری که میکنم به سراغ موسیقایی بودن آن جمله میروم و موسیقیای را که در میان کلمات پنهان شده، بیرون میکشم.
موسیقی، کلام روح است و گویش گویشهاست. از اینرو، نیازی به فارسی دانستن برای درک موسیقی من وجود ندارد.
به یاد دارم، یک آشنا دوست ویتنامی خود را به یک کنسرت من آورده بود. وقتی برنامه تمام شد از او پرسیدم چه دیدگاهی درباره موسیقی ما داری. اعتراف کرد که چیزی از زبان آن نمیفهمید اما وقتی گوش فرا داد، احساس کرده به آن صدا میتواند اعتماد کند.
* پرسش: شما نخستین فردی هستید که اشعار شاعران معاصر ایران از جمله "اخوان ثالث" را خواندهاید. اما چنین مینماید موسیقی پارسی از اشعار کلاسیک جدا نشدنی است.
شجریان گفت: بهیقین، موسیقی پارسی ارتباط بسیاری با شعر دارد و ریتمهای آن از شعر گرفته شده است. شعر نو پارسی ریتم ندارد و به این خاطر، تفاوت خواندن آواز با شعر کلاسیک بسیار زیاد است. من نخستین فردی بودم که این کار را کردم. در آغاز تجربه بسیار سختی بود اما با گذشت زمان، آهنگی که درون این نوع شعر وجود دارد را نیز کشف کردم و یاد گرفتم چگونه از آن که در نهایت بخشی از فرهنگ ماست، استفاده کنم.
پرسش: موسیقی اصیل پارسی تا قرن ۲۰فقط در اختیار دربار شاهان بود.
خارج کردن این موسیقی از آن فضای ممتاز و تطبیق آن با طبع مردم عادی، آیا چیزی از غنای آن نکاسته است؟
شجریان گفت: نه، مطلقا. با اینکه بخش ممتاز جامعه از آن موسیقی لذت میبرد اما هیچ ضمانتی برای کیفیت آن وجود نداشت زیرا سرنوشت آن تحت هوسهای پادشاهان قرار داشت در حالیکه در میان مردم میشد افراد سطح بالاتری پیدا کرد.
اگر آن سبک موسیقی در یک چرخه بسته قرار داشت دلیل نمیشود که از خلوص بیشتر یا سطح بهتری برخوردار باشد.
* پرسش: استاد شجریان، از دیدگاه شما، آیا تجربه ادغام موسیقی پارسی با غربی همانند کاری که "فرامرز پایور" در دهه ۷۰میلادی کرد، به جایی نمیرسید؟
شجریان گفت: معتقدم هر چیزی را باید در زمان و شرایط خود بررسی کرد.
پایور نفوذ موسیقی غربی را دریافته بود اما جز در هارمونی، به بقیه آن احترام گذاشت. اینکه چنین کاری، اکنون در نظر باشد یا نباشد، مهم نیست بلکه مهم این است که آن را در دوره خود بررسی کنیم. آشکار است که دیگر زمان آن گذشته ولی در دوره خود، تجربه خوبی بود.
* پرسش: در میان گروهی که اکنون شما با آنها کار میکنید روحیه نوآوری برجسته است اما واقعا، مرز نو در یک قالب سنتی همچون ردیف کجاست؟ شجریان گفت: یک چیز، لحظات، سنت و سنت هر لحظه است و دیگری، پایه یک فرهنگ. اولی با گذشت زمان میتواند تغییر کند، همچون کلمات یک زبان، اما اساس و پایه هر جامعه، هر فرهنگ بویژه موسیقی ایرانی، همواره یکسان خواهد ماند. هنرمندان موسیقی نمیتوانند به این پایهها دست بزنند زیرا آنها تغییر ناپذیرند. چیزی را که میتوان تغییر و با شرایط روز جامعه تطبیق داد سطح و سبک هر لحظه است.
این استاد موسیقی در مورد استادان خود و اینکه آنان بسیار متفاوت و دارای دیدگاههای محافظهکار و نوآور و اغلب از مکتبهای متضاد بودهاند گفت:
در آغاز جوانی با جهان موسیقی ارتباط پیدا کردم و همواره کوشیدم شاگرد بهترین استادانی باشم که در دوران من بودند. همیشه ارتباط بسیار نزدیکی با آنان داشتم زیرا میدیدند با تلاش کامل و کار، به آموزشها پاسخ میدهم.
افزون بر این، از نوارهای ضبط شده اساتید پیشین نیز بهره بسیاری بردم.
این خیلی مهم است زیرا در واقع، زنجیرهای هستیم که از هم میآموزیم و در هم بازتاب پیدا میکنیم.
من بازتاب استادان پیش از خود هستم و به این ترتیب، در کنار هم یک زنجیر را تشکیل میدهیم.
شجریان پس از تعمق و تفکر ادامه داد: در زندگی، اقبال بزرگی برای آشنایی و شاگردی یک فیلسوف بزرگ ایرانی داشتم. من وارد خانه او و او به درون روح من راه یافت. بخش عمده چیزی که اکنون هستم، دیدگاهی را که نسبت به جهان، موسیقی و نقش آن در زندگی دارم، مدیون همین آشنایی هستم.
همه اینها را به او مدیونم. موسیقیدان بزرگ و نوازنده مشهوری نبود اما شناخت خوبی از موسیقی کلاسیک پارسی داشت و شماری آواز ضبط کرده بود.
کار موسیقی انجام نمیداد اما از آن بهعنوان علاقهمند لذت میبرد. دلبستگی بسیاری به او داشتم داشتم. این استاد بزرگ کمی پیش درگذشت.
استاد موسیقی ایران با احساس غم و بغض افزود: وی دو آواز مشهور "جامسوز" (جانسوز) ضبط کرده بود، نام او "دادور" بود.
وقتی ۳۰سال داشتم اتفاقی یکی از نوارهایش به دستم رسید. ساعت ۱۲شب آن را گوش دادم و تا سحر گریستم. موسیقی غمناکی نبود بلکه دانا بود.
جملاتش از واقعیت جهان بگونهای متفاوت از آنچه تا آن زمان گوش کرده بودم، سخن میگفتند و من در آن لحظه، دیگر جوان نبودم.
تلاشهایم برای یافتن آن مرد به جایی نرسید تا آنکه روزی پس از یک کنسرت، استاد برایم پیغام فرستاد و از من خواستند برای دیدن او به منزلش بروم. به خانه او رفتم. به من گفت میخواهد به من آموزش بدهد، اما نه در باره آهنگ و تکنیک موسیقی بلکه در مورد حقیقت آن.
او به من دیدگاهی متفاوت در آواز خواندن و زندگی داد. او موجب تولد و زندگی دوباره من شد و حالت یک پدر را برایم داشت.
اشعار شاعران و فیلسوفان بزرگ از جمله جامی و مولانا به نظرم، چیز کمی در کنار آموزش این استاد میرسید. مردی بود که در همنشینیها با کسی صحبت نمیکرد و در مورد مسایل خیلی جدی حرف نمیزد مگر اینکه طرف را بشناسد.
فردی بسیار متواضع و سنجیده بود و ناشناس نیز درگذشت. من او را ستایش میکردم.
شجریان در مورد احساس خود هنگام آوازخوانی سنتی، گفت: احساس زنی را دارم که در شرف زایمان است. به عبارت دیگر، پیش از آواز خواندن باید از درون پر باشم تا بتوانم احساسم را بیان کنم.
چیزی که در موسیقی ما همچون موسیقی هندی یا فلامنکو مهم است، لحظه اجرا، نگاهها و انرژی است که مردم انتقال میدهند. همه چیز در یک لحظه رخ میدهد. روی صحنه، همه چیز نسبت به آنچه دریافت میکنی، متحول میشود.
تشریح آن دشوار است اما میتوانم بگویم ارزشمندترین چیزی است که دارم و بهترین چیزی است که در زندگی من اتفاق افتاده، زیرا زندگی روزمره همان روزمره است، بدون اسرار و بدون هیجان، اما هنوز هم پس از سالهای فراوان، هر بار که روی صحنه میروم، احساساتی میشوم.
سفرهای زیادی کردهام و از خوشیهای زندگی لذت بردهام اما هیچیک مانند خواندن اشعار حافظ، مرا غرق خویش نکرده است. زبانی غنیتر از فارسی وجود ندارد. شما به فارسی میتوانید در دو کلمه چیزی بگویید که برای بیان آن در زبانهای دیگر، احتیاج به جملات بسیار و غیردقیق دارید.
شجریان در پایان این مصاحبه گفت: حافظ با دو کلام، زمین و زمان را دگرگون میکند. برای من لذتی بالاتر از خواندن اشعار او وجود ندارد.