تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

گفت وگو با استاد محمدرضا لطفی

 

000798.jpg

آمده ام که بمانم

محمد رضا لطفی ، در پایان ششمین دهه عمرش ، بار دیگر آمده است تا به گفته خود ، بنایی تازه را برای موسیقی سنتی ایران پایه ریزی کند . سه دهه قبل ، گروهی از شاگردان مرکز حفظ و اشاعه ، دور وی و هوشنگ ابتهاج (الف. سایه) گرد آمدند تا خونی تازه در رگ وپی موسیقی سنتی جاری سازند . چاووش و سرودها و تصانیف جاودانه ای که این روزها و به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد انقلاب می شنویمشان محصول آن تلاشها بود . از آن جمعیت همه پراکنده شدند ، علیزاده در سالهای پایانی دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد گروهی را گرد آورد و مدتی هم مدیر عاملی خانه موسیقی را در سالهای پایانی دهه هفتاد پذیرفت ، اما در نهایت به این جمع بندی رسید که گروهی کوچک و جمع و جور را شکل دهد و کارهای جمعی را به دیگران بسپارد . شجریان نیز به جمع بندی همانند علیزاده رسید و سعی کرد بیش از آنکه در پی دگر گون کردن دنیا ی موسیقی باشد ، به فکر اجرای کنسرتها و ساخت و تکمیل باغ هنر بم باشد . مشکاتیان هم که در میان این جمع سخت سر تر از بقیه بود ، پس از یک دهه تنها توانست یکبار گروه عارف را گرد آورد تا تکرار خاطره ای باشد برای نسلهای امروزین ، اگر چه تحولات پرشتاب زمانه وتوقعات گروه چنان بود که ماجرای اختلافات به خبرگزاری ها هم کشیده شد .
لطفی ، اما دراین میانه سخت سر تر از دیگران نشان می دهد و آدمی را به یاد پیرمرد سوزن کاری می اندازد که با سوهانی د ردست در پی ساختن سوزنی از میله ای بزرگ بود و خلق بر وی سخره می گرفتند که کار عبث نکن که این میله سوزن نخواهد شد . اما پیر مرد پاسخ داد من شروع کرده ام نوه هایم این سوزن را خواهند ساخت .
* وقتی اواسط دهه ۷۰ به ایران آمدید و کلاس هایی را برگزار کردید، بسیاری گمان می کردند که شما در اینجا می مانید و برنامه ای درازمدت برای ماندن دارید، اما یک باره مهاجرت کردید تا به امروز، چرا؟
- من به ضرورت مهاجرت کردم؛ این طور نبوده که خودم بخواهم از این کشور بروم. همچنان که می دانید مهاجرت یعنی فردی آگاهانه کشوری را ترک کند، اما رفتن من از ایران آگاهانه نبود، بلکه حوادثی این رفتن را سبب شد. به همین دلیل در طول این مدت، هیچ گاه خود را مهاجر فرض نکردم و در این فاصله فعالیت های موسیقی ایرانی را دنبال می کردم.
* آقای لطفی من از حدود ۱۰ سال قبل صحبت می کنم، نه سال های ابتدایی دهه ۶۰ که شما مجبور به رفتن از این کشور شدید؟
- وقتی که ۱۰ سال پیش به ایران آمدم، تصمیم گرفته بودم فعالیت مجددی را در ایران شروع کنم، اما نشد.
* چرا؟
- چون در دوره ای که من به ایران آمدم، فضای موسیقی و برخی دست اندرکاران فرهنگ مشکلاتی داشتند؛ مشکلات با همکاران، دست اندرکاران هنری، انتشارات و... .
با توجه به این مشکلات فعالیت زیادی انجام دادیم. آن روزها خواهرم در قید حیات بود و ما مکتب خانه میرزاعبدالله را به راه انداختیم. برای ما چه مشکلاتی به وجود آمد و چه اتفاقاتی افتاد که مکتب خانه را بستند، بماند. هیچ کس به ما جواب نداد که چرا بستند.
* خود شما در این زمینه چه فکر می کنید؟
- ذهنیت خاصی ندارم، چون وزارت ارشاد هم به ما جواب دقیقی نداد. در هر صورت بسته شدن مکتب خانه میرزا عبدالله مرا متعجب کرد و به این نتیجه رسیدم که بستر فعالیت های من در ایران فراهم نشده و دوباره به خارج رفتم و ۴ سال به ایران نیامدم. پس از مدتی این مکتب خانه باز شد و به خواهرم اجازه فعالیت دادند و او کار خود را شروع کرد. آوای شیدا هم همزمان کار خود را شروع کرد. از آن به بعد مکتب خانه و آوای شیدا، هم در آموزش و هم در تولید فعالیت خود را آغاز کردند، اما در نهایت کارها پیش نرفت و من خود مؤسسه آوای شیدا را تعطیل کردم و دلیل این تعطیلی این بود که می دیدم بازده کار مؤسسه با میزان انرژی ای که من صرف آن می کنم ،همخوانی ندارد،تا ۱۳ ماه پیش که تصمیم گرفتم دوباره فعالیت در مؤسسه آوای شیدا را آغاز کنم و از دو نفر از دوستانم استفاده کردم و در این مدت ۴ بار به ایران رفت و آمد داشتم تا هم ناظر کار مؤسسه باشم و هم کارها را به جایی برسانم که زمینه ماندن من فراهم شود و بتوانم فعالیت کرده و به موسیقی کمک کنم و آن را حرکت بدهم. اگر این اتفاق نیفتد، به این جمع بندی می رسم که به عنوان یک شهروند هنرمند نمی توانم فعالیت های موسیقایی و فرهنگی خود را تداوم دهم و بهتر است این بار آگاهانه مهاجرت و کارهای خود را در عرصه بین المللی دنبال کنم و گاهی در ایران هم CD یا نواری ارائه دهم.
* یعنی شما شرایط کنونی را فراهم تر از ۱۰ سال گذشته می بینید؟
- خوشبختانه این بار کارها سریع تر پیش می رود. حسن نیت مسئولان بیشتر شده و فضا برای کارهای من بازتر است و در یک لغت این بار من امیدوارتر هستم و امیدوارم بتوانم مجموعه کارهایی چون تولید موسیقی، هنرستان موسیقی، کارگاه سازسازی، بخش انتشارات و نشر بولتن خبری و یک واحد تحقیق و پژوهش را راه اندازی کرده و از جوانانی که در رشته موسیقی تحصیل کرده اند، بخواهم تا در زمینه موسیقی پژوهش هایی انجام دهند و زیرنظر چند محقق برجسته کار کنند. ما به چنین تیمی در بخش نظری موسیقی هم نیازمند هستیم.
پس از ساماندهی این کارها باید ببینیم کار چگونه پیش می رود. نظر خود من کار در مجموعه ای است که آن مجموعه خود بتواند درآمد را تأمین و برای خود مجموعه صرف کند.

000792.jpg
* می خواستم بپرسم که این ابراز امیدواری شما یک خبر است (یعنی یکی از مشاوران یا نزدیکان دولت به شما قولی داده که کارهایتان را روبه راه کنند) یا تحلیل شما از اوضاع است؟
- تحلیل است .
* در این گسستی که بین این دوره و دوره قبل ایجاد شد، چند کار از شما در داخل کشور منتشر شد. این کارها نشان می دهد که شما همچنان مصرید برای حفظ ساختار کلاسیک موسیقی سنتی ایرانی ؛مانند آن کار دوکاسته (یادواره مرحوم برومند) که در سالهای میانی دهه هفتاد انتشار دادید. آیا ضرورتی وجود دارد که این همه انرژی برای گروه نوازی کارهایی صرف شود که پیش از این بارها توسط دیگران و حتی خود شما بازنوازی و اجرا شده بود؟
- هر مملکتی در دنیا یک زبان، ادبیات و موسیقی رسمی دارد. ایران هم مانند کشورهای مصر، هند، ترکیه و کشورهای غربی موسیقی کلاسیک که موسیقی تاریخی ما است را داراست. این موسیقی نسل به نسل به دست ما رسیده است. موسیقی رسمی باید همواره خط حرکت و پیشرفت خودش را طبق قوانین خودش داشته باشد.
افزوده های به این بخش آرام و تدریجی است و تحول آن مانند موسیقی قرن ۱۶ ، ۱۷ و ۱۸ اروپا نیست،  بلکه مثل موسیقی هند است که بیش از ۵ هزار سال قدمت دارد و مکتب خودش را ارائه و اجرا می کند. این نوع موسیقی ذره ذره قوانین خاص خود را دارد و در دنیا دارای ارزش زیادی است و به آن موسیقی رسمی می گویند که به مانند طناب تنومندی باید پابرجا و برقرار باشد.
هم من و هم استادان من نمایندگی این جریان را داشته اند. این آن چیزی است که به آن وفادارم و می خواهم جایگاه خود را از دست ندهد. به موازات این موسیقی ها، موسیقی ای وجود دارد که نوتر اجرا می شود. برای اجرای نو به ساماندهی و برنامه ریزی برای دستیابی به تکنیک هایی که آن ارزش را در درون خود دارد، نیازمندیم .آثاری که با نگاهی بازتر نوشته و اجرا شده اند. مانند کارهای ما در چاووش و یا کار حصار آقای علیزاده که جان مایه این کارها آن طناب اصلی است که باید همیشه باشد و با استفاده از آن آهنگساز کار جدیدی را ارائه می دهد و مردم به خاطر اصالتی که در آن وجود دارد، کار را دوست دارند.
نحله دیگری که باز به موازات همین موسیقی اصیل پدید آمد و رشد پیدا کرد، نحله ای بود که مرحوم وزیری نماینده آن بود. این نحله تحت تحولات مدرن گرایی بعد از قرن ۱۹ شکل گرفت و بر اساس آن مرحوم وزیری سعی کرد سیستم خود را با توجه به برآیند نیروها و مسایل قومی- ملی مانند اروپایی ها درست کند که تا وقتی وزیری حضور داشت قوی تر بود، با حضور خالقی، ایرانی تر شد و بعد شد ارکستر گل ها که کارهای مرحوم بنان و رهی معیری، مرتضی محجوبی و... در آن نقش داشتند. آن هم خط تاریخی ماست که هنوز هم حداقل در دوره آقای خاتمی این خط سوم نسبت به دو خط قبلی پررنگ تر شد. در طرف دیگر این فعالیت ها، موسیقی بین المللی و ارکستر سمفونیک قرار دارد که قبل از سال ۱۳۳۲ به وجود آمده است که ته مایه آن هنوز موجود است. البته بسیاری از علاقه مندان این گونه موسیقایی سعی دارند که کیفیت این ارکستر را بالا ببرند تا پرچمی برای موسیقی کلاسیک غربی هم وجود داشته باشد و بتوانند در این گونه هم نسبت به کشورهای دیگر حرفی برای گفتن داشته باشند. همچنانکه ما مخاطبانی را سراغ داریم که دوست دارند موسیقی غرب و رمان غرب را هم بشناسند.
نوع دیگری از موسیقی که در ایران وجود دارد موسیقی تفننی و سرگرم کننده است؛
*در این تقسیم بندی جایگاه موسیقی نواحی ایران کجاست؟
- البته موسیقی استان ها و نواحی هم در این سال ها بسیار خوب حرکت کرده و رشد و توسعه مثبت و مؤثری داشته است. خوشبختانه بخش موسیقی نواحی تابع مسایل سیاسی- اجتماعی نشد و به همین دلیل اقبال خوبی، چه از سوی محققان، اجراکنندگان و دولت به آن شده و می شود.
*خود شما نمایندگی چه بخشی از این موسیقی را عهده دار هستید؟
-من نمایندگی قسمت اول و دوم (عمومی) را به عهده دارم و در این زمینه فعالیت کردم، حتی در قسمت سوم هم کار کرده ام. مانند کار داروک یا سه گاهی که آقای شجریان خوانده است.
* همان تصنیف غمت در نهانخانه دل نشیند؟
- بله .اما نکته قابل توجه در مورد من این است که هیچ گاه خط ها را با هم قاطی نمی کنم. اگر بیانی دارم که باید در خط اول باشد، صددرصد با قوانین همان خط حرکت می کنم. یا اگر در خط دومی قرار می گیرم، ممکن است چیزی بسازم که با خط اولی جور نباشد. آنگاه در خط دوم قرارش می دهم. اگر به شکل سوم دربیاید در جایگاه سوم قرار می دهم.کاری را که با قوانین خط سوم انجام می شود را با گروه اول اجرا نمی کنم، چون کاربرد محتوا و ذهنیت من در آن مورد خاص، در خط اول جایی ندارد.
* در اینجا بحث مخاطب هم مهم است. با توجه به شناختی که شما از مخاطب دارید، احساس می کنید که مخاطبان به کدام یک از این سه ژانر علاقه نشان می دهند و به چه سمتی گرایش بیشتری دارند؟
- به عقیده من عمده مخاطبان، با توجه به اینکه دنبال تغییر و تحولاتی در موسیقی هستند، به گونه ارکستری غربی و نیمه غربی گرایش دارند.
* البته این نکته را هم باید قبول کنیم که در همان خط اول هم خیلی افراد،فعال هستند و آموزش موسیقی سنتی در ایران در مقایسه با دوره شما گسترش شگفت انگیزی پیدا کرده است.اما پرسش من این است که با توجه به اینکه شما معتقدید پایه موسیقی ما ردیف است و باید پایه درست باشد تا بقیه موارد روی آن ساخته شود، به نظر شما آیا پایه موسیقی ایرانی (خط اول) درست است که حالا روی جنبه های دیگر آن کار شود؟
- این پایه هنوز درست نیست. در ایران صدها نفر ردیف می نوازند اما صدها نفر در ایران فقط طوطی هستند و بدون آنکه درکی از ردیف داشته باشند فقط آن را اجرا می کنند ولی نه تجزیه و تحلیل آن ردیف رامی دانند و نه حال و هوای آن را و نه اتصال هنری دارند که ردیفها را با حال و هوای واقعی آن بنوازند. این امر طبیعی است؛ به این دلیل که معلم هایی که باید به این دانشجو درس بدهند خود سابقه کمی در موسیقی دارند و استادان موسیقی را ندیده اند. از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ را در نظر بگیرید و از سال ۱۳۵۷ تا بعد هم که دارای نوسانات و موج های اجتماعی زیاد است و ثباتی وجود ندارد که کسی بخواهد چیزی یاد بگیرد؛ همه مردم در خیابان ها درگیر مسائل روزمره هستند. در این سال ها اگرچه ساز نواز (مجری) زیاد شده (من هفته ای صد دانشجوی موسیقی را ملاقات می کنم) همه دارای یک درد مشترک هستند و آن اینکه فهم آنها از ردیف و برخورد آنها با ردیف و ارزش های ملی ما بسیار ضعیف است. در بخش ردیف، پیش درآمدها و حواشی ردیف و آثار قدیم ضعیف هستند و آثاری هم که از قدیم اجرا شده آنقدر بد اجرا شده که زیر سؤال است. فراز و نشیب ها و ریتم ها در آن غلط است، پس در واقع باید پایه های این قسمت از موسیقی مادر خود را قوی کنیم تا تبدیل به یک مدرسه  موسیقی شود تا بتواند آموزش را درست و درمسیر مناسبش هدایت کند. ما اگر بخش اول را به صورت قوی نداشته باشیم، شاگرد قوی و خالق قوی هم نخواهیم داشت. نه تنها در این خط، بلکه در خطوط دیگر موسیقی هم ما کاستی های فراوانی داریم. بجز موسیقی پاپ و موسیقی غربی که داستان جدایی دارند. تمام کنسرواتوارهایی که در اروپا وجود دارند، همه موسیقی کلاسیک را از قرن ۱۷ تا ۲۰ تدریس می کنند و در این زمینه «باید» وجود دارد زیرا اگر آن موسیقی را ندانند، نمی توانند کار خلاقی ارائه دهند.
اما اینجا این مفهوم هنوز به معنای مستحکم خود به وجود نیامده است. هنرستان های ما مبانی آموزشی ندارند؛ چه دولتی و چه مستقل.
* از صحبت های شما من این طور متوجه شدم که شما در ذهن خودتان منظومه ای را طراحی کرده اید که در هر بخش آن گروهی برای ارتقاء موسیقی فعالیت می کنند. در منظومه شما بخش نظری، عملی، سازسازی و دیگر بخشها تفکیک شده است . با توجه به گسترش و توسعه جامعه و فردی بودن (نه سیستمی) کار شما، فکر می کنید ایده شما عملی شود و نتیجه مطلوب و مورد نظرتان به دست آید؟
- تا زمانی که استراتژی حکومت ما مشخص نشده، فرهنگ و هنر در مقابل حاکمیت، بلاتکلیف خواهد بود. همه کشورها برای بخش های مختلف کشورشان (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) استراتژی خاصی را دنبال می کنند. استراتژی فرهنگ و هنر ارتباط مستقیم با زیرساخت های اقتصادی و غیره دارد، اما باید آن استراتژی وجود داشته باشد تا هنرستان ها (دولتی و خصوصی) بتوانند طبق آن برنامه ریزی کرده و کارهای خود را جلو ببرند. در حال حاضر هر کس بر پایه سلیقه شخصی و دریافت های شخصی خود کارها را به جلو می برد و بیشتر تاکتیکی حرکت می  شود تااستراتژیک. البته آن استراتژی، خود نیازمند بسترها و روشن شدن بسیاری از مسائل است که اگر تکلیف آنها مشخص شود، می توان برای هنرستان ها برنامه ریزی کرد. دولت باید بداند چه کسانی را می خواهد برای این کشور تربیت کند و چه چیزی ضرورت دارد. آیا در یک کشور همه می توانند کامپیوتر بخوانند یا همه پزشک شوند؟ این مملکت به این صورت از حرکت می ایستد و کاری انجام نمی شود. باید کارها و پیشه ها طوری تقسیم شود که آن وحدت وجود داشته باشد و این برنامه ریزی ها با خروجی مطلوب بیرون بیاید. در بخش هنری و موسیقی ما هنوز این اتفاق نیفتاده است و این اتفاق باید رخ دهد؛ باید نمونه هایی کارا به وجود بیاید تا نتیجه آن مشخص شود و افراد ببینند و آن را به عنوان الگوهایی برای بقیه کارها پیش چشم داشته باشند. در حال حاضر شما الگویی ندارید که برای موسیقی جوابگو باشد. الگوهایی هم که باید جواب می داده، یا بودجه مالی نداشته اند و یا مسئولیت ها مشخص نبوده و آنها هم کار کردی ندارند. حتی شنیدم مرکز حفظ و اشاعه هم که در گذشته در این زمینه کار می کرده تعطیل شده است و در حال حاضر سازهای غربی در آن تدریس می شود.
000795.jpg
* ولی آقای لطفی! به گمان من مرکز حفظ و اشاعه موسیقی کارکردش را انجام داده است؛ اگر کارکرد این مرکزحفظ موسیقی ردیفی بوده که چنین کاری صورت گرفته است و تمامی ردیف ها با روایت های مختلف نواخته یا نت شده اند و الان برخلاف دوره شما، کسی دغدغه حفظ و از بین رفتن ردیف ها را ندارد. فکر نمی کنید تأسیس دوباره جایی مثل مرکز حفظ و اشاعه، نمی تواند کمکی به جریان نوع اول موسیقی بکند؟با این توضییح می خواستم به پرسشی درباره هنرستان موسیقی ای بپردازم که شما مد نظرتان است. از دید شما هنرستان موسیقی باید چه ویژگی هایی داشته باشد و طرح درس آن چه باشد؟
- تهران بین ۱۲ تا ۱۵ میلیون جمعیت دارد.در جایی که چنین جمعیتی دارد برنامه ریزی درسی باید وجود داشته باشد و شما برای جمعیت ۷۰ میلیونی ایران باید چنین برنامه ای داشته باشید و برا ی آن معلم داشته باشند.
* در حال حاضر که در جای جای کشور آموزشگاه موسیقی وجود داردتمامی مدرسان آنها هم تقریبا ردیف را کامل می نوازند؟
- بله اما بیشتر اینها هم غلط درس می دهند و هم معلمان خوبی نیستند و شاگردان و خانواده های آنان مشکل دارند و بیشتر جای کسب است نه برای آموزش به معنای تعریف شده ای که من در ذهن دارم.
* ذهنیت شما در این باره چیست و چه چیزی را می خواهید به ساختار آموزش موسیقی اضافه کنید که در گذشته وجود نداشته است؟
- آموزشگاه باید مانند مدرسه برنامه تحصیلی و تدریسی مدونی داشته باشد و بوسیله متخصصان آن رشته خاص تأیید شده باشد.
* یعنی شما معتقدید که این برنامه هایی که ارائه شده مدون نیست؟ هم اینک بحث نظارت بر آموزشگاهها را شورای نظارت بر مؤسسات هنری وزارت فرهنگ و ارشاد بر عهده دارد که از دو سال گذشته با مشارکت خانه موسیقی از اساتید موسیقی برای نظارت بر آموزشگاههای موسیقی مشاورت و کمک می گیرند.
- من از این جریان اطلاع دارم. من نمی گویم که چیزی وجود ندارد و کاری نمی شود. مواقعی پیش می آید که شما روی پایه ها کار می کنید و طرح های ۳ یا ۵ ساله و برای آن راندمان در نظر می گیرید. اما در این ۲۷ سالی که من در جریان هستم، نظام آموزشی موسیقی ما در ایران در یک جمله مضمحل است.
*این نظر شماست ؟
این نظرکسی است که فعالیت چهل ساله در موسیقی ایرانی دارد.
*فرض را برآن بنانهیم که نظر شما درست؛ به دلیل همان تجربه و دریافتی که از موسیقی ایرانی دارید و فردی مرجع دراین زمینه اید . می خواستم بپرسم پیشنهاد شما برای به سامان شدن امور آموزش موسیقی ایرانی چیست؟
تا پایه های نظام آموزشی ما مشخص نشود و بحث مدرسه های موسیقی با معلم های خوب پیگیری و ایجاد نشود و شاگردان پس از هشت سال متخصص نشوند (یعنی کسانی که کار خود را بلد هستند و خلاقیت دارند) هنرستان موسیقی که فقط مجری تربیت می کند و خالق تربیت نمی کند، چه فایده ای دارند. همین می شود که ما در بحث تولید حرفی برای گفتن نداریم که تأثیرگذار باشد. به همین دلیل نوازنده ها باید کارهای ۷۰ سال پیش را از آرشیو رادیو در بیاورند و آنها را بازسازی کنند. اگر تولید داشته باشیم که نیازی به بازسازی کار خانم دلکش نیست. البته بازسازی ها هم باید صورت بگیرد، اما اجراهای آنها وجود دارد و خواننده ها به نحو احسن آنها را خوانده اند. خیلی هم عالی است، اما بطور کلی باید این بخش آموزش قوی باشد و هنرستان خالق و ردیف دان و نظریه پرداز تربیت کند.
* پرسشم را دوباره تکرار می کنم که شما چه طرحی دارید و چگونه می خواهید افراد خلاق تربیت کنید؟
- من نمی گویم همه افراد خلاقند، بلکه معتقدم وقتی هنرجویی برای آموزش موسیقی وارد هنرستان می شود، ابتدا باید از وی مصاحبه ای به عمل آید و ببینند که آیا استعداد خلق و ذوق دارد. اگر دارد در کدام بخش قرارش بدهند. اگر فقط می خواهد مجری باشد در آن قسمت قرار گیرد. دانش  آموزان از اول تفکیک شوند. در حال حاضر وقت تعلیم کم است و با عجله تدریس می کنند، ارتباط بین استاد و شاگرد آنقدر عجله ای است که درست نیست و طبیعتا بازتابی که باید بدهد را نمی دهد. ما باید در آنجا کار خود را قوی ارائه دهیم و بعد روی این بنا خلاقیت و تولید هنر و... نیاز اجتماعی مردم را صورت  بندی کنیم. اگر قرار باشد نیاز اجتماعی مردم از این کار صورت بگیرد باید در این بخش خوب کار شده باشد. کسی که ۸ سال ساز می نوازد بتواند خلق و تولیدی داشته باشد که پاسخگوی نیازهای امروز مردم باشد. به همین دلیل چون خلاقیت اندک است به کارهای قدیم که در آن صفا و صمیمت وجود دارد روی می آورند.
* اگر این گونه است، شما چرا مجموعه  یادواره استاد برومند را انتشار دادید، کاری که خلاقیتی در آن نیست و تنها بازنوازی ردیف و قطعات ضربی ردیف است، البته به صورت گروهی؟
- به این علت که من به ضرورتی که امروز از آن سخن می گویم در آن دوران رسیده بودم. اگر در آن دوران می توانستم تمام آثار را به همان شیوه ضبط کنم کار نوپردازی شده بود، یعنی برای اولین بار کار ردیف نوازی در فواصل قطعات،ضربی ها، و تصنیف ها ارائه می شود که تا به حال این کار انجام نشده و نو بود که می توانست برای خانه دارها این موسیقی پخش شود و از این طریق گوش آنها هم به این نوع موسیقی آشنا شده و مدافع موسیقی می شدند. آن موسیقی تاریخی و بی شیله و پیله بود. آن کار خط اصلی من نبود. خط دیگر بداهه پردازی کارهای خودم بود. خط بعدی این بوده که باید این روزها آنها را ارائه می کردم. الان قطعات زیادی روی شعر نو ساخته ام. این ایده ها همه در کنار هم بوده اند. اول باید پایه  را کارکرد بعد در کنار آن پایه کارهای جدید با گروه داشتم و بعد کارهای ارکستری و همین طور تمامی این کارها به صورت موازی درکنار هم تولید و عرضه می شد.
* استاد شما چند سال عمر برای خود در نظر گرفته اید؟
- چرا این سؤال را می پرسید؟
* چون می بینم به قدری برنامه دارید که عمر معمول یک آدمی برای رسیدن به این هدفها را کفاف نمی کند.
- من ۲۰ ساله که بودم، پیش بینی می  کردم که ۹۷ سال عمر کنم.
* انشاءالله!؟ شما ایده هایی خوبی در ذهن دارید. می خواستم بپرسم برای تحقق این ایده ها حتما با محدودیت هایی مواجه هستید و دولت هم  که چندان در این امور سرمایه گذاری نمی کند و حرکت ها در ایران حداقل در حوزه فرهنگ فردی است. بسیاری از این حرکت های شخصی هم به دلیل کمبود فضا و بودجه به مرحله عمل نمی رسد. پس طبیعی است که فرد یا گروه یادشده باید متناسب با امکانات آمال و آرزوهای خود را کوچک و کوچکتر و به واقعیت نزدیک کنند تا به مرحله اجرا درآید. شما فکر می کنید در این فاصله با امکاناتی که دارید هم تولید موسیقی هم کارگاه سازسازی را اداره کنید هم هنرستانی موسیقی ایجاد کنید هم بخش نظری را فعال کنید؟ فکر نمی کنید باید اولویتی برای کار در نظر بگیرید؟
- اولویت من در درجه اول مؤسسه آوای شیدا بعنوان یک مؤسسه تولید کننده است که کار و ایده های خود من را تولید کند و از کارهای دیگرانی که با خصوصیات فرهنگی ما موافقت دارد، حمایت و از آنها هم استفاده کند. به تعبیر بهتر در اولویت من انتشار آثاری در موسیقی ایرانی از نوع کلاسیک تا نو است با همان شرایطی که گفتم.
* منظور از موسیقی نو ایرانی، همان خط سومی است که گفتید؟
- خیر کارهایی که با سازهای ایرانی اجرا شود و فردی که کار را ساخته ایده نویی دارد.
* می توانید مثال بزنید؟
- مثل برخی از کارهای خود من یا بیداد آقای مشکاتیان که ضمن آنکه در بخش کلاسیک ارزش ها را حفظ کرده فضای جدید و متفاوتی به وجود آورده است وایده  های جدیدی در آن وجود دارد که بخاطر همین از کارهای مشابه خود بهتر است. اما روی خط اول باید کارهای نو و مدرن تری انجام بدهیم. کارهای دیگری که ما در اینجا انجام نمی دهیم شکل دهی ارکسترهای بزرگ است. ما مسئولیت ارکسترهای بزرگ غربی و آنچنانی را نداریم. ولی من به عنوان یک فرد، تولیدات به این سبکم را به وسیله دوستانی که در آن فعالیت می کنند پیش می برم در واقع تولیدکننده این نوع کار نیستم و کار را به آنها وامی گذارم.
* اجازه دهید که بحث را به بخش های دیگر بکشانیم. چندی پیش یادداشتی درباره ارکستر ملی نوشته بودم که مورد اعتراض قرار گرفت. در آن یادداشت پیشنهاد من این بود که ارکستر باید ملیت خود را حفظ کرده و آثار آهنگسازانی که موزیسین های سنتی ما هستند مانند شما، آقایان مشکاتیان و علیزاده و ... را اجرا کند و در پاسخ به این پرسش که چرا ارکستر ملی به سراغ این جنس کارها نمی رود. گفتند این گونه کارها پارتی تور ندارند. سؤال من این است که اگر ارکستر ملی ایران به شما پیشنهاد دهد که تعدادی از کارهای خود را برای اجرا به این ارکستر بدهید آیا این کار را انجام می دهید؟
- هر ارکستری (چه ملی و چه غیرملی) همیشه یک رهبر ثابت دارد و برنامه ریزی کار موسیقی هر ارکستری به وسیله رهبر ثابت آن انجام می شود. رهبر ثابت هم سیاست های فرهنگی خود را دارد، به همین دلیل اسم او رهبر است. این سؤال را باید از آقای فخرالدینی بپرسید، همه می د انند که آقای فخرالدینی برای ارکستر ملی زحمات زیادی کشیده و عاشق کارش است. شما باید این سؤال را از او بپرسید که شما در سیاست های کاری خود چه کارهایی را در اولویت قرار داده اید؟ به طور مثال چرا کارهای آهنگسازانی مثل من، مشکاتیان و... را اجرا نمی کنید؟
آقای فخرالدینی صلاحیت پاسخگویی به این سؤالها را دارند. من نمی توانم جای ایشان جواب بدهم.
* حالا اگر من به جای آقای فخرالدینی از شما دعوت کنم. چند کار به ارکستر ملی برای اجرا ارائه دهید شما می پذیرید؟
- بله، حتماً ، چرا ندهم. برای این کار دلیلی ندارم. وقتی ارکستری رهبری مثل آقای فخرالدینی دارد و قطعات خوب را اجرا می کند، حتماً  می دهم.
* برای دادن قطعه شرایطی هم دارید؟
بله. در این زمینه باید با من مذاکره شود. متأسفانه هیچ  گاه کاری از این ارکستر نشنیده ام تا بدانم حد و حدود اجرایشان چگونه است و آیا با کارهای من سازگاری دارد یا خیر. پس از بررسی این موارد نوبت به خواننده می رسد که چه کسی اثر را می خواند. خواننده باید به انتخاب من باشد. مگر این که بی کلام باشد که آن موقع داستان فرق می کند. تازه پس از سپردن اثر در تمرین های اولیه هم آهنگساز باید نظرات خود را ارائه دهد و او باید از کار راضی باشد.
و اینک رئیس قبیله
وقتی به هیبت و هیمنه اش نظر می افکنی تصویری از رئیس قبیله ای مقابلت جان می گیرد که آمده تا قبیله پراکنده اش را دوباره گرد آورد و از حریم از کف رفته اش دفاع کند. امید و اعتماد به نفس به همراه نگاه خوشبینانه در تک تک کلماتش موج می زند. او عجله ای ندارد، اما فرصتی هم برای از کف دادن نیست تا بار دیگر آزمون و خطایی تازه را ساز کند

* شما فکر می کنید که «آنسامبل» موسیقی ایرانی با توجه به پژوهش هایی که شما و دیگران (در سازسازی) انجام داده اید تا کجا می تواند گسترش پیدا کند. یعنی این که ما در هر ارکستر چند ساز هم خانواده می توانیم داشته باشیم تا صداهای مطلوب را دریافت کنیم؟
- نگرش فرهنگی و موسیقایی افراد در این زمینه متفاوت است. به خصوص افرادی که در کارهای این چنینی تخصص دارند، هر کدام از آنها ایده های خود را با توجه به واقعیت های موجود در نظر می گیرند. در کشور ما خطوطی موسیقایی از دوره مدرن شدن ایران آغاز شده و مردم با این خطوط زندگی می کنند. حتی اگر رادیو- تلویزیون هم تولید نداشته باشند. آنها از تولیدات گذشته تغذیه می شوند.
هر خانواده ای سلیقه خود را دارند و موسیقی خاص خود را گوش می دهند. به هر حال این نوع موسیقی ها شنیده می شود. مثل کار آقایان بنان و شجریان با ارکستر قدیم و نوارهایی که از آن موقع موجود و به راحتی در دسترس است. در دوره ای ارکسترهای خوبی داشتیم. ارکستر صدنفره رادیو کارهای ارزنده ای ارائه داده اند. مانند دوره وزیری و بعد خالقی. این سیر تحول اکنون به ما رسیده، حالا نمی توان گذشته را قیچی کرد، کارهای ارزشمند اثر خوب گذاشته اند و باید این خطوط را تقویت کرد. افراد تغییر کرده اند. در این ۲۷ سال نظرات جدیدی ارائه شده که در قطعات نوشته شده به چشم و گوش می آید. در چنین وضعیتی وقتی آهنگسازی با توجه به قابلیت های موجود آهنگی می سازد با آنسامبل سازهای ایرانی، آن گاه وی در می یابد که فلان صدا کم است و سازهای موجود هم نمی توانند منظور نظر وی را برآورده کنند. پس اگر حوصله و شکیب داشته باشد، با سازسازی خبره مشورت می کند و از وی می خواهد در فلان محدوده صدایی، سازی با خصوصیات مورد نظرش ساخته شود، همین نوع پیگیری ها و این اشکال در صدادهی با بحث تکامل ارکسترها و آنسامبل گروههای موسیقی همراه شده است. این مسأله هم در ارکستر سمفونیک و هم در ارکسترهای پاپ مشهود است. هر چیزی که گسترش پیدا می کند نتیجه ذهن یک آهنگساز قوی است. موسیقی و آنسامبل ایران هم فارغ از این ماجرا نیست و از این قانونمندی بین المللی در اینجا هم استفاده می شود. نکته قابل تأمل این که برای هنر و بخصوص موسیقی، ما نیازمند فضای نسبی آماده و بی دغدغه ایم. اگر این فضا حاصل نشود، هر برنامه ریزی با شکست مواجه خواهد شد. چرا که وقتی فردی از منزل خود بیرون می آید باید آرامش داشته باشد تا به کار خود برسد. یا حداقل نگرانی مسائل روزمره را نداشته باشد. اگر این اتفاق رخ دهد فرد برای جامعه مفیدتر خواهد بود. چه رسد به آن که این فرد موزیسین باشد که با احساس هم سروکار دارد. حالا اگر این دغدغه ها زیادترشده و برآورده نشود،  احساسی که باید سلامت باشد به افسردگی، غیرفعال شدن و غایت آن به بی اعتقادی و بی عشقی دچار می شود. شما در جمله ای اشاره کردید که دولت پول و مسئولیتی ندارد و بخش های خصوصی باید کارها را به عهده بگیرند. من با این اعتقاد مخالف هستم.
* من به این شکل نگفته ام می خواستم بپرسم که اگر مرکز موسیقی وزارت و فرهنگ و یا صدا و سیما به شما پیشنهاد دهند که براساس ذهنیت خود و مطالعاتی که انجام داده اید بودجه ای در اختیار شما قرار بگیرد تا ذهنیت خود را در مورد بخش های مختلف موسیقی به انجام برسانید، می پذیرید؟
- شما به عنوان خبرنگار سؤال می  کنید. اما اگر این را آقای احمدی نژاد (رئیس جمهور کشور) از من بپرسد، آن وقت جواب می دهم.
* ما هیچ کدام به ایشان دسترسی نداریم اما می توانید به این سؤال من پاسخ رد یا قبول دهید که اگر دولت به شما بخواهد کمک کند، می پذیرید یا نه؟
- وزارت فرهنگ دارای وزیر و تلویزیون رئیس دارد و هر دوی اینها براساس سیاست موجود برنامه ریزی می کنند. آنها باید در برنامه استراتژی فرهنگی خود از یک فرد موزیسین و استادان این مملکت استفاده کنند و آنها را برای کارهای اصولی به کار بگیرند.همیشه یک وزیر خود متخصص نیست، اما طبیعی است که از مشاوران ارشد موسیقی استفاده کند و مشاوران بگویند این کار را انجام دهیم یا خیر. و مشاورین به موزیسین ها بگویند که طرح های خود را مکتوب ارائه دهند. مشاورین و موزیسین ها طرح ها را می نویسند و به وزیر می دهند. وزیر هم در کمیسیون معاونین مطرح کرده و تاثیرات آن را بررسی می کنند و برای آن بودجه در نظر می گیرند و یکی از طرح ها انتخاب می شود. هیأت مدیره ای از افراد متخصص انتخاب می شود و کار را پیش می برند. بهترین روش، روشی است که در آن برآیند این تخصص ها مدنظر گرفته شود. این راه اصولی است. اما اگر به من بگویند که دولت به دلیل مسایل مادی و هزار مشکل دیگر نمی تواند یا نمی خواهد این کار را انجام دهد، شما به عنوان خبرنگار باید از دولت بپرسید که چرا نمی خواهد این کار را انجام دهد، مگر می شود رادیو- تلویزیونی که در سطح بین المللی مطرح است با مرکز موسیقی واحد تولید کیفی و کمی موسیقی نداشته باشند.
ادامه دارد
نظرات 1 + ارسال نظر
سیاوش تی سه‌شنبه 11 بهمن 1384 ساعت 14:51

یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد