در فضای خفقان زده ی امروز ایران شنیدن خبر کوچ بزرگان فرهنگ و هنر به موضوعی رایج و طبیعی تبدیل شده است و جز اندکی تاسف و یک دو روزی بحث در محافل فرهنگی و سپس فراموشی چیزی عاید معدود وجدان های بیدار جامعه نمی شود . اهالی فرهنگ و هنر هر روز بزرگانی را از دست می دهند که شاید هر یک به نحوی در حوزه خود تکرار نشدنی و در پاره ای موارد اسطوره باشند . سال ها می گذرد تا افرادی نظیر شفیعی در دامان پر آشوب فرهنگ این سرزمین پرورش یابند اما چه به آسانی و بی تفاوتی از کنار خبر کوچ آنان می گذریم . اتفاقی که به ظاهر یک مهاجرت اما در باطن فاجعه ای برای ایران و علی الخصوص جامعه دانشگاهی این کشور است . سر انجام شومی که دیر یا زود برای بسیاری از موسیقی دانان ٬ سینما گران ٬ دانشمندان ٬ سیاسیون و حتی رهبران دینی ایران قابل پیش بینی است و در پساپشت این حوادث تنها به متولیان خیانتکاری بر می خوریم که رسالت خود را نه در پرورش و نگهداری استعداد ها و روشن فکران که در قلع و قمع اساتید و حیات ننگین خود را در مرگ هویت ملی هر ایرانی می جویند .
آری . همان اراده نا میمون که با شاملو در زمان حیاتش چنان کرد و حتی تاب تحمل تکه سنگی بر پیکر بی جانش را نداشت ٬ همان مزدورانی که در روزهای گذشته هنرمندان بزرگ این سرزمین را وطن فروش نامیدند و کمر بر نابودی نمادهای ملی و مذهبی مردم بستند امروز در کوچ و گوشه نشینی فرزندان ایران سجده شکر بر درگاه شیطان می گذارند.
امروز شفیعی کدکنی از کویر وحشت سرزمینش به سلامتی گذشت تا فردا نوبت چه کسی باشد.
اینجاست که واقعا می شه باور کرد که نخبه کشی در فرهنگ ما جاگرفته است
ما همیشه از کنار بهترین ها چه ساده گذشته ایم
اره جومونگ نیست که چنان پوشش خبری ازش بدن که طرف خودش هم کف کنه ، کدکنی ه ، کاش نمی رفت ولی ...