بهرام اردبیلى از فلک به افلاک شد. او که در سال ۱۳۲۱ در شهر اردبیل به دنیا آمده بود پس از حدود چهل سال سیر و سلوک در شهرها و کشورهاى جهان در اول اسفندماه ۱۳۸۴ پس از یک توقف چند روزه در ایران جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر او در بهشت زهراى تهران به خاک سپرده شد.اردبیلى یکى از مهمترین شاعران جنبش مدرنیستى شعرنو در دهه چهل- منسوب به «شعر دیگر»- بود. او نیز همچون دیگر شاعران گروه «شعر دیگر» در اواخر دهه چهل رو به جانب دیگرى از این جهان آورد و خودخواسته از پى شناخت جهان، آواره زمین شد.اردبیلى در دوره اى کوتاه در دهه چهل و در جریان «شعر دیگر» شعر گفت و پس از تحولى که در عالم درون او پدیدآمد براى همیشه جهان شعر و کتاب را رها کرد و از قیل و قال گریخت. اردبیلى از پى شعله ور شدن جان اش از قید و بند جا؛ رها شد و سفر را پیشه راه خود کرد. او اوایل دهه پنجاه از ایران خارج شد و شهر به شهر به کشورهاى مختلفى رفت تا به کشور هند رسید. او سال ها در کپرى که کنار ساحل رودهند با برگ درخت نارگیل ساخته بود زندگى کرد پس از آن به مدیترانه، اسپانیا و جزایر قنارى رفت. پس از سال ها گشت و گذار در شهرهاى جهان در نهایت جزایر قنارى را براى ماندن در گوشه اى از زمین انتخاب کرد. او پیوسته اعتقادات خاص خود را داشت. یک روز در ساحل رود هند آخرین کتاب دم دست اش «مثنوى مولانا» را با دیدن زیبارویى به آب انداخت و پس از آن هیچ گاه به سمت کتاب نرفت. در این یک هفته که به ایران آمده بود به بستگان اش توصیه کرده بود که دوستان را خبر نکنند. چرا که او آمده بود تا بمیرد و مى خواست که پس از دفن جسم اش در خاک، دوستان مطلع شوند. و همین طور نیز شد. هم به درخواست خود او مراسمى در مرگش برگزار نخواهد شد. بهرام اردبیلى آرام در گوشه اى از زمین به دنیا آمد، آرام در زمین زندگى کرد و آرام آرامید. او هیچ گاه به دنیا و متعلقاتش دل نبست و در سفرهایى که داشت، پیوسته رنج تن را براى صیقل روح مى پذیرفت. خالى شدن روح از جسم او ضربه سنگینى به جسم «شعر دیگر» است. بهرام اردبیلى عارفى بود که در سفرهایش در زمین به هیچ چیز دل نبست و پیوسته که از جایى به جایى سفر مى کرد، دل ها بود که با خود مى برد. اردبیلى محو به دنیا آمد، محو در دنیا زیست و محو از دنیا رفت. در رفتن او از دنیا؛ ما محو دنیاى اوییم. بهرام! اینک تو هم سایه ماه شده اى و در شب ما، ماه مى تابى! او چهل سال پیش از این در شعرى تصویرى که امروز ما از او مى بینیم را دیده بود و گفته بود:
«تابوتى از مفرغ
که در باران ها زنگ نمى زند و برشانه ها
به سبکى ى ستاره ى ستوانى روستازاده ست،
در فرصت این شمشاد
تشییع مى شود
و با صفیر خاموش چشمى
مثلث تنهاییم به هم مى ریزد.»
مرگ بهرام اردبیلى مثلث تنهایى مان را به هم زد!
***
تنبور مست درگذشت این یار دلسوخته را به همه دوستان تسلیت عرض میکند.
مطلب بالا را از روزنامه شرق به امانت گرفتم .
سلام ببخشید که چند وقتی بهتون سر نمی زدم اخه قسمت لیمکهام خراب شده بود و نمیدونستم کی اپ میکنید . اگه بازم به من سر بزنید خوشحال می شم.
سلام.
اولا که که من هم تسلیت میگم!
دوما که دیگه نمیتونم تحمل کنم و باید لینکتون رو بذارم !
بهم سر بزن چون واقعا خوشحال میشم!
درود بر تو عزیز هنرور
لینک وبلاگ شما در وبلاگ "نواهای ایرانی"قرار گرفت.
همواره موفق باشید.
با تشکر مطلب را لینک می دهم