تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

اذان و مناجات در دستگاه های موسیقی ایرانی

امروزه اذان و مناجات آهنگین در ناخودآگاه جمعی ایرانیان با احساسات ناب مذهبی و عرفانی در هم آمیخته است.

اما در واقع وجهه آهنگین و موسیقیایی مناجات اسلامی هنریست که در مطلع اسلام وجود نداشته و پس از اسلام آوردن ایرانیان به تدریج به آن افزوده شده است.

تورج نگهبان، ترانه سرا و پژوهشگر موسیقی ایرانی در این خصوص می گوید: "بعد از استیلای اسلام بر ایران، به مدت دو قرن در حوزه های هنری سکوت حکمفرما بود اما رفته رفته به همت عرفا موسیقی بار دیگر به طرق مختلف ظهور و بروز یافت. در ادامه این روند، ابو نصر فارابی موسیقی الکبیر را نوشت و عملا ً به موسیقی نظم و دستوری جدید داد."

در متون و آثار تاریخی متعدد به نقش و تاثیر هنرمندان ایرانی در پروراندن سنت موسیقیایی جهان اسلام اشاره شده است.

محمود خوشنام، نویسنده و پژوهشگر موسیقی ایرانی می گوید: "نه تنها اذان، هر کار موسیقیایی که قبل از تسخیر ایران در بین اعراب وجود داشته، عموما ً کارهای بسیار ساده ای بوده که از دوران جاهلیت مایه می گرفته. با نفوذ سنت موسیقی باربدی ایران پیش از اسلام به فرهنگ عرب، موسیقی عرب زیر این نفوذ و تاثیر پرورده تر می شود . در کتاب معروف ابوالفرج اصفهانی که یکی از معتبرترین منابع عربی درباره ترانه های موجود در قرنهای دوم و سوم هجری محسوب می شود، از ۳۳۰ ترانه سرای عرب نام برده شده که نود تن از آنها یا ایرانی هستند یا ایرانی تبار."

ارتباط موسیقی و مذهب در ایران بر عکس تصورات رایج، ارتباطی دوجانبه و با منافع متقابل بوده است.

محمود خوشنام در این باب می گوید: "آداب و مراسم مذهبی از جمله اذان وقتی با موسیقی خوب پیوند می خورد طبیعا ً جذابیت بیشتری پیدا می کند و از طرف دیگر موسیقی ایرانی نیز که شدیدا ً گرفتار بن بستها و راهبندانهای مذهبی بوده، با توسل به اذان یا مراسم دیگر مذهبی مثل تعزیه، مناجات و روضه خوانی توانسته خودش را از محدوده تحریم تا حدی خارج کند و استواری و استقامتی بیابد."

مناره

برغم آمیختگی تاریخی موسیقی ایرانی با مناجات اسلامی در ایران، با پیروزی انقلاب اسلامی حتی این حوزه نیز از بغض برخی قشریون انقلابی در امان نماند.

مسعود بهنود، روزنامه نگار در خصوص آن سالها می گوید: "در ماه ها و روزها و حتی سال اول بعد از انقلاب، فضای تند تخریب و خشونت انقلابی حتی در حوزه صدا و موسیقی نیز حاکم شده بود. از جمله آنکه فردی در رادیو به مسئولیت رسیده بود که معتقد بود که هرآنچه یادآور گذشته است یابد پاک کرد و پخش نکرد. حتی اذان موذن زاده اردبیلی که یکی از آثار موسیقی مذهبی ایران است نیز در پشت این دیوار بلند محصور شد و حدود یک سالی از رادیو پخش نمی شد."

چندی نگذشت که آتش عداوت قشریون دامنگیر مداحان دوران گذشته و اهالی موسیقی شد.

نسل جوان امروز کمتر ممکن است سید جواد ذبیحی را به خاطر بیاورند، اما در بین بزرگترها، ذبیحی به عنوان صدای آشنای سفره افطار و سحر در خاطره ها مانده است.

علی رضا نوریزاده در آن زمان در روزنامه اطلاعات کار می کرد و در خصوص ماجرای ترور ذبیحی می گوید: "هر چند گفته می شد ذبیحی با رژیم گذشته ارتباطاتی داشته، اما او از جانب بسیاری از روحانیون مهم حمایت می شد، در نتیجه وقتی خبر قتل او در روزنامه به دستم رسید، کاملا ً غیر مترقبه بود. با دادگاه انقلاب تماس گرفتم آنها ابراز بی اطلاعی کردند. عصر آن روز نامه ای گروهی به نام شاهین به روزنامه رسید که در آن مسئولیت ترور آقای ذبیحی را به عهده گرفته بودند."

محسن سازگارا به فاصله کمی از پیروزی انقلاب مدیریت تولید برنامه رادیو ایران را به دست گرفت. او برخی از تندروی های اولیه را به مجاهدین خلقی نسبت می دهد که در زمان مدیریت صادق قطب زاده، زمام کار رادیو را در دست گرفته بودند.

آقای سازگارا از دست آوردهای دوران مدیریت خود به خلق اثر مناجات محمد رضا شجریان اشاره می کند که امروزه به بخشی از وسائل سفره افطار و سحر ایرانیان تبدیل شده است.

در نهایت علی رغم برخی مقاومتهای اولیه پس از انقلاب، اجرای اذان و مناجات در دستگاه های موسیقی ایرانی، امروزه در ایران به سبک غالب موذنین و قاریان تبدیل شده و از منتقدان بجز خاطره ای تاریخی، چیزی بر جای نمانده است.

از دوست خوبم هما که این مطلب را برای من ارسال کردند ممنونم. منتظر مطالب زیباشون هستم.

 

تجویدی ۸۶ ساله در انتظار آرشه

انتهای این کوچه پیر مرد لبخند نمی زند. زمان ایستاده است و انگشتان کشیده ای که لمس آرشه را حسرت می خورند.


اینجا زمان ایستاده است در انتهای این کوچه. و خانه ای که هنوز به برج شدن تن نداده است. از سال پیش تا به حال که به دیدن استاد علی تجویدی آمدیم چیزی تغییر نکرده است.

در خانه که باز می شود، همان «بی.ام.و » قدیمی خودنمایی می کند. درست مثل سال پیش. درست یک روز مانده به تولد استاد.
روز ها مثل برق می گذرد و تا چشم به هم بگذاری وقت رفتن است. اما استاد صبورانه سال هاست روی تخت فلزی خوابیده است. ملاقات های کوتاهی با او داشته ام . هر بار استاد برایم عزیزتر شده. با صبر و شکیبایی روز های طولانی بیماری را سپری می کند. صبری که هنوز لبریز نشده است.
ضعف عمومی و خستگی توان صحبت را از او گرفته است. با نگاهش حالی مان می کند که از دیدن مان خوشحال است.

« هر غروب نگاهش به در است تا ببیند امروز چه کسی به دیدنش می آید.خانه ما هر روز میهمان دارد کسانی که علی تجویدی را دوست دارند. او به همین شور و عشق زنده است.» این ها را شوکت، همسرش می گوید.
دیگر قادر نیست ویولن بنوازد اما فرم دست های سفید و انگشتان کشیده اش طوری است که انگار یک ویولن نامرئی در دستانش دارد.
تنها تفاوتی در خانه پیش آمده اضافه شدن عکسی از استاد آویخته بر دیوار بالای تخت اوست. همسرش می گوید عکس را یک سال پیش یکی از شاگردان استاد گرفته است. این بار که از اصفهان برای دیدن استاد آمده بود، عکس را هدیه آورد. استاد با مو و لباس سراسر سپید لبخند می زند. روبروی تخت هم عکسی از جوانی استاد بر دیوار است. همسرش می گوید: «الان درست شصت سال و پنج ماه است که ازدواج کرده ایم. من شانزده سالم بود و تجویدی بیست و پنج سال. خانواده ام از این ازدواج اصلا راضی نبودند. پدرم مرد مذهبی ای بودو نمی خواست دامادش ساز بزند. اما من پایم را در یک کفش کردم و گفتم همین را می خواهم. بالاخره ازدواج کردیم ولی عروسی نگرفتیم.»


استاد چشم به تلویزیون که صدایش را قطع کرده اند دوخته و آرام حرف های شوکت خانم را گوش می کند. کمی بعد صبورانه می گوید: «شوکت خانم مرا بلند کن» او آرام به صحبت هایش ادامه می دهد. استاد باز صدا می کند: «شوکت جان می خواهم بنشینم.» همسرش کمی سربه سرش می گذارد و می گوید: «نباید زیاد خودت را خسته کنی.»


میگوید از آخرین باری که استاد به بیمارستان رفت، آرام و قرار ندارم. شب ها نمی توانم بخوابم. مدام می آیم بالای سرش که نکند حالش بد شده باشد. استاد آرام آرام می خوابد و ما اتاق را ترک می کنیم.
آنها سی و شش سال است در این خانه زندگی می کنند. همسرش می گوید روز هایی که استاد در اتاق کارش تمرین می کرد دیگر تا شب او را نمی دیدیم. روی هر گل قالی یک بار آهنگی را که تمرین می کرد از اول تا آخر می زد و روی گل بعدی دوباره از اول.
خانه قدیمی او در یکی از کوچه های منتهی به خیابان شیراز سال هاست خاطره های شیرینی را در خود حفظ کرده. اسباب و لوازم خانه که همه متعلق به سال های دور است، روزهای قدیم را به یاد می آورد. طنین آهنگ های استاد را در خود دارند. استاد امروز هشتاد و شش ساله می شود.

 


عکسی از استاد عالی نژاد

 

سلام دوستان .

بلاگ اسکای تغییر کرد و با چهره ی جدیدش همه چیز رو به هم زد . من خودم اصلا از این تغییرات و مخصوصا قالب جدید راضی نیستم . بخصوص  اینکه بدون نظر خواهی این کارو کردن مقداری نگران کننده هست .

بگذریم . این هفته رفتم بابا یادگار . چند روزی ننوشتم.الانم با این تغییرات بلاگ اسکای حس و حال نوشتنم رفت. فقط به یک عکس از استاد عالی نژاد اکتفا میکنم تا شب های بعد. 

بگو یا علی 

شهرام، حافظ، رومی و فردوسی در یک مکتب

 در برنامه بیست و سوم ماه نوامبر که به دعوت World Music در نیویورک اجرا خواهد شد شهرام ناظری و پسرشون حافظ ناظری مجموعه ای را اجرا خواهند کرد که شامل کار جدیدی در دستگاه نوا همراه با اجرای اشعار مولانا و شاهنامه فردوسی خواهد بود.
این اجرا که " در مکتب رومی و فردوسی خوانی " نام داره شامل ساخته های حافظ ناظری است که با نوازنده های سازهای کلاسیک خارجی و سازهای ایرانی اجرا خواهد.


بسیاری از علاقه مندان موسیقی ایرانی منتظرند تا که ببینند چگونه اشعاری از فردوسی و مولانا در کنار هم اجرا خواهد شد و موسیقی نوینی که با سازهای کلاسیک غربی و ایرانی اجرا می شه، چرا کاری بی سابقه در دستگاه نوا خواهد بود.

شهرام ناظری :در سالهای گذشته بیشتر کارهای من بر اساس اشعار مولوی بوده و در نتیجه آثاری از فرهنگ مولوی در الحان صدا و تمامی وجوه مختلف کارهای من به چشم می خوره.

در زمینه آوازی من، مولوی را معلم خودم می دونم و از شعر مولوی بود که به فردوسی رسیدم.

من برای بیان درست اشعار مولوی تحقیقات زیادی در زمینه آواز کردم. بدنبال سبکهای گمشده آواز به نقاط دور افتاده سفر کردم تا این الحان دست نخورده را پیدا کنم.

در این جستجو بود که سبکهائی رسیدم که می توان تصور کرد که از دوران باستان باقی مانده و این نوع الحان با اشعار شاهنامه فردوسی همخوانی داره.
درعین حال در شعر مولوی یکجور تلاطم حماسی وجود داره که باعث شد که من به طرف فردوسی هم کشیده بشوم.

ایده اجرای اشعار مولانا و فردوسی در کنار هم مربوط میشه به اتمام درس پسرم حافظ ناظری در نیویورک و موضوع پایان نامه اش که درباره فردوسی هستش.

حافظ از من تقاضا کرد که قسمتی از اشعار فردوسی را در این برنامه اجرا کنم. اجرای اشعار فردوسی به همراه موسیقی سنتی کار دشواریه. شعر مولوی هم دشواری مشابهی داره. من اجرای این برنامه را موقعیت مناسبی برای رسیدن از مولوی به فردوسی و موسیقی سنتی، می بینم.

من این کار جدید را هم پاسخی می بینم به انتقاداتی که "چرا در سالیان گذشته در موسیقی از اشعار فردوسی استفاده نشده".

در این برنامه من تازه به لب اقیانوس فردوسی رسیدم و نمی دونم که با اجرای این برنامه تا چند کاسه از اقیانوس فردوسی آب برداشت کنم.

حافظ ناظری :

این کار ما به نحوی به دنباله کنسرتهای سراسری ایران ما هست که چهارسال پیش اجرا کردیم.

این برنامه کلا در دستگاه نوا اجرا خواهد شد. در این برنامه سعی شده از حجرهای کشف نشده و پنهان در دستگاه نوا استفاده بشه.

در اجرای این برنامه از چند ساز غربی و سنتی ایرانی استفاده می کنیم. در این برنانه سه تار ویالون سل، دف و سازهای کوبه ای آفریقائی و ساز قدیمی آرشه ای ویولا همنوازی خواهند کرد ولی نه از نوعی که تابحال انجام شده.

در اجرای این کار، سازهای غربی شخصیت و استفاده نوایی واقعی خودشون را خواهند داشت، نه به این شکل مرسوم که ویالون سل ادای کمانچه را دربیاره.

بنظر من این کار یک موسیقی تلفیقی نیست بلکه یک صدا و یک کار جدیده که از این دو فرهنگ زاده شده و این نوع کار با فضای سوریالیستیه و تلاطمهای اشعار مولانا همخوانی و همرنگی خواهد داشت


لازم میدونم از دوست خوبم هما که این مطلب رو در اختیار من گذاشت تشکر کنم . منتظر مطالب قشنگشون هستم.