تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

هوشنگ کامکار :محمدرضا لطفی به سرنوشت علی رهبری دچار خواهد شد

هوشنگ کامکار سرپرست گروه کامکارها معتقد است که محمدرضا لطفی از اساتید موسیقی که به تازگی به ایران بازگشته است به سرنوشت علی رهبری دچار خواهد شد.

کامکار افزود: استاد لطفی اگر چه برنامه‌های گسترده‌ای برای رشد و توسعه موسیقی در ایران اعلام کرده ولی این برنامه‌ها در حد ایده و فکر است و برای عملی شدن به حمایت مادی و معنوی گسترده‌ای احتیاج دارد.

وی تاکید کرد: همه افرد علاقه‌مند به هنر می‌داند که وضعیت موسیقی ایران باید چه گونه شود؟ ولی این سوال مطرح است که چگونه و با چه امکاناتی می‌توان، موسیقی ایران را به وضعیت مطلوب حرکت داد؟

کامکار به حضور علی رهبری در ایران و ترک او اشاره و تاکید کرد: در حالیکه تمامی دنیا، علی رهبری و کارهایش را تحسین می‌کردند او بسیار علاقه‌مند بود که با جان و دل، سرای موسیقی ایران کار کند ولی شرایط به گونه‌ای شد که او مجبور شد ایران را ترک کند.

وی در پاسخ به سوالی که آیا موسیقی ایران در سکوت سنگینی به سر می برد گفت: این سکوت سنگین به عدم حمایت دفتر موسیقی وزارت ارشاد از گروه‌های موسیقی برمی‌گردد . از طرفی شاید مسئولان جدید ارشاد چون تازه آمده‌اند با وضعیت موسیقی آشنا نیستند یا اینکه چندان برای موسیقی دل نمی‌سوزانند.

کامکار به اجرای گروه نوبان به رهبری صهبایی اشاره کرد و گفت: صهبایی که از خارج از کشور آمده با پول خودش می‌خواست کنسرتی را برگزار کند ولی مجوز برگزاری این کنسرت در آخرین لحظات صادر شد.

وی در ادامه گفت: گروه‌های بسیاری در ایران هستند که جایی برای تمرین ندارند و برای برگزاری کنسرت، وزارت ارشاد یک روز قبل یا همان روز، بلیط‌ها را منتشر می‌کند و زمانی برای تبلیغ و اطلاع‌رسانی نمی‌ماند.

وی در عین حال گفت: ممکن است مشکلاتی مهم‌تر از موسیقی برای مسسولان وجود داشته باشد که باعث شده نسبت به موسیقی کمتر توجه کند.

با حضور هنرمندان، مراسم تشییع پیکر شادروان امیر حیاتی برگزارشد

مراسم تشییع جنازه ی امیر حیاتی، استاد و نوازنده صاحب سبک تنبور، از مقابل درب اصلی تالار وحدت برگزار شد. در این مراسم که با حضور جمعی از هنرمندان موسیقی برگزارشد، محمد رضا درویشی در سخنانی با تجلیل از این استاد فقید موسیقی گفت: « او صرفا یک نوازنده تنبور نبود، بلکه بر موسیقی مقامی تسلط کامل داشت و به صورت معنوی این مقام‌ها را به طور کامل درک کرده بود.»


ویش ۲


او اظهار امیدواری کرد تا جوان‌ها همانند حیاتی و عالی‌نژاد صرفا در نوازندگی مرعوب تکنیک نشوند.

کیخسرو پورناظری نیز در این مراسم گفت ما باید به افتخار کنیم که هنر موسیقی ما می‌تواند روح و روان انسان را سیقل و تراش دهد. استاد امیرحیاتی جوان‌هایی را که سال‌ها در مکتب او درس می‌گرفتند، برای ما به یادگار گذاشته است. امیرحیاتی شاعر و نوازنده و خواننده نام آشناى ایران دوشنبه هفته اخیر دار فانى را وداع گفت. این نوازنده برجسته تنبور که به عنوان نخستین تنبورنوازى است که توانست اشعار فارسى را بر روى قطعات ساز تنبور استفاده کند از دوازده سالگى نزد پدر خود علیقلى حیاتى ساز زدن را آموخت.

او نزد سید نصرت الدین جیحون آبادى مقام هاى باستانى و حقانى تنبور را فراگرفت. حیاتى که در کرمانشاه دیده به جهان گشود، در دهه سی به تهران آمد و ساکن پایتخت شد.

او سپس به رادیو رفت و با تنبورش آهنگ ماندگار «على گویم على جویم» را خواند و نواخت. شیوه نواختن تنبور حیاتى منحصر به فرد و آمیزه‌اى از عشق و شعور و جنون همراه بود. بى شک بسیارى از نوازندگان برجسته تنبور کشور در نیم قرن گذشته از شیوه نوازندگى حیاتى بهره جستند. شیوه سحرانگیز زنده یاد حیاتى در «مضراب کارى» باعث تفاوت او با سایر اساتید به نام تنبور بوده است.

از آثار به جا مانده از این نوازنده مقام‌هاى باستانى تنبور با نظارت مرحوم سید خلیل عالى نژاد است که توسط نشر ماهور منتشر شده است.

درگذشت استاد امیر حیاتی

172101.jpg

درویش امیر حیاتى نوازنده برجسته ساز تنبور  بر اثر کهولت سن در سن ۸۴ سالگى درگذشت. او متولد ۱۳۰۰ در شهرستان صحنه بود و از ۱۲ سالگى نزد علیقلى حیاتى و سپس سیدنصرالدین جیحون آبادى نواختن مقام هاى باستانى و حقانى تنبور را آموخت. درویش امیر حیاتى در نوازندگى تنبور شیوه اى منحصر به فرد داشت، به خصوص در نحوه مضراب گذارى هاى این ساز. علاوه بر اینکه آواز او هم آمیزه اى از عشق، شور و جنون بود. درویش امیر حیاتى به دلیل عشق به حضرت على(ع) ۱۴ بار به نجف سفر کرد و ۵۰ سال پیش به تهران آمد و ساکن این شهر شد.تقریبا تمام نوازندگان شاخص تنبور از شیوه نوازندگى او بهره گرفته اند. درویش حیاتى در سال ۱۳۳۹ به دعوت رادیو، آهنگ ماندگار «على گویم على جویم» را ضبط و اجرا کرد و این سرآغازى بود براى استفاده از شعر و کلام فارسى در موسیقى تنبور، چرا که تا قبل از آن تنبور تنها با مقام ها و اشعار کردى نواخته مى شد.حضور او در تهران نقش بسیار مهمى در شناسایى موسیقى تنبور داشت. مقوله شناخت این موسیقى که امروز در مقایسه با سایر سازهاى اقوام ایرانى از رسمیت بیشترى برخوردار است، حاصل حضور درویش امیر حیاتى در این کلانشهر بود. درویش تنبور خود را نداءالحق مى نامید و نوازنده اى توانا در درون خویش بود.او اشعار زیادى به فارسى و کردى داشت که در اجراى تنبور از این اشعار استفاده مى کرد و کتابى هم با نام «على گویم على جویم» که شامل مقام هاى باستانى تنبور است، از او زیرنظر مرحوم سیدخلیل عالى نژاد (یکى از بهترین شاگردانش) منتشر شد، علاوه بر اینکه یکى از برنامه هاى ققنوس که در حوزه هنرى برگزار مى شد به معرفى او اختصاص داشت.هنگامى که هنوز سیدخلیل زنده بود و به همراه درویش حیاتى به اجراى برنامه مى پرداخت، محمدرضا درویشى درباره او سخنرانى کرد. مراسم خاکسپارى درویش امیر حیاتى پنجشنبه ساعت ۹ صبح از مقابل تالار وحدت به سوى بهشت زهرا انجام خواهد شد.

تنبور مست درگذشت این استاد گرانقدر را به کلیه هنر دوستان و جامعه بزرگ اهل حق و بخصوص خانواده بزرگوارشان تسلیت عرض میکند .

دوستان عزیز . لطفا در نظر سنجی وبلاگ شرکت کنید.

 

نامه سرگشاده هوشنگ سامانی به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

مطلب زیر را از سایت خانه موسیقی به امانت گرفتم

به نام خداوند جان و خرد

با سلام و بدون تعارفات معمول به اطلاع می رساند که این نوشتار ، نامه ای دردمندانه از یک آهنگساز و روزنامه نگار حوزه موسیقی به بالاترین مرجع هنری کشور در مورد مسائل مبتلابه موسیقی است . امید آنکه برمصداق " آنچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند " خواننده نامه را به تلاش بیشتر برای اعتلای موسیقی ایران دلگرم کند .

 جناب آقای صفارهرندی

دوست داشتم برای خطاب قراردادن شما در صدر این نامه می نوشتم " وزیر محترم فرهنگ و موسیقی " و ناچار نمی شدم از عنوان بی مسمای " ارشاد اسلامی " استفاده کنم که مقوله ارشاد از جنس دیگری است و کار فرهنگ و هنر چیز دیگرو این دو را آمیزشی با هم نیست مگر به ضرب قانون . اما چرا " فرهنگ و موسیقی " ؟ آنهم در شرایطی که هنر موسیقی در رده بندی های نانوشته وزارت ا رشاد ردیف آخر است . خوشبختانه پاسخش خیلی سخت نیست در واقع گذشته پربار موسیقی ایران این دل و جرات را به ما می دهد تا وزارتخانه متبوع شما را در دو واژه " فرهنگ و موسیقی " خلاصه کنیم . جنابعالی اگر تمامی خانواده تئاتر شامل نویسنده و کارگردان و بازیگر و مدیران و مخاطبان را جمع بزنید به زحمت یک درصدونیم درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند یعنی چیزی حدود یک میلیون نفر . حال اگر اهالی سینما شامل تولیدکنندگان و مصرف کنندگان را هم به آمار اضافه کنید تصور نمی کنم از 7 الی 8 درصد جمعیت ایران فراتر رود و در خوشبینانه ترین حالت می توان رقم 10 درصد را برای آدمهای درگیر با این دو هنردرنظر گرفت،یعنی حدود هفت میلیون نفر . اما اگر به سراغ موسیقی بیایید که در حال حاضر کم اهمیت ترین هنر در ساختار اداری کشور است فقط شگفتی می بینید . تمام هفتاد میلیون نفر جمعیت ایران با موسیقی درگیرند حتی آنهایی که افتخار می کنند بدون موسیقی رادیو معارف به راه انداخته اند غرق در موسیقی اند . غالب مردم ایران روز را با موسیقی به شب می رسانند .منبع این موسیقی یا سی دی و نواروکنسرت است یا رسانه های دیداری و شنیداری و یا زمزمه ای که خودبه خود در ذهنشان شکل می گیرد . دراین مرز و بوم هیچ نوعروسی بدون موسیقی پا به حجله نمی گذارد اگردرشهرهای مذهبی خلاف این پیدا شود دست کم دربین اقوام ایرانی که به سنت فرهنگی خودبسیار وفادارند حتی یک مورد هم یافت نمیشود در قوم بختیاری هنوز که هنوز است هیچ جنازه ای بدون موسیقی به خاک نمی رود فرهنگ کار در بین اقوام ایرانی به طور عجیبی با موسیقی گره خورده است چنانکه اگر یک کارگر کرد یا لر را از خواندن بازدارند راندمان کاری اش به شدت پایین می آید . هنوز هم عزیمت و بازگشت زائران خانه خدا و دیگر اماکن مقدس با موسیقی آذین بندی می شود و ماه محرم نیز که خود بهتر می دانید بدون موسیقی اصولا قابل تصور نیست . اگر چند سده به گذشته برگردیم جلوه های درخشان تری از این هنر را ملاحظه می کنیم تمام نظریه پردازان بزرگ موسیقی در جهان اسلام از این سرزمین برخاسته اند. از قدیم تر ها منصور زلزل ، فارابی ، بوعلی سینا و بعداز ایشان صفی الدین ارموی ، عبدالقادر مراغه ای و قطب الدین شیرازی برخی از این بزرگان در قاهره و استانبول شهرتی به مراتب افزونتر از زادگاهشان دارند و گاه از سوی ترک ها و عرب ها غیرایرانی هم قلمداد می شوند . امروز دنیا ایران را به دهها عامل زشت و زیبا می شناسد الا به فرهنگ موسیقی . طبیعی است وقتی شهروندان ایرانی نسبن به این هنر جهل عمومی داشته باشند شناخت خارجی ها بهتر از این نمی شود حال پرسش این است که به واقع چه بر سر موسیقی ایرانی آمده است ؟

حرمت موسیقی و حرمت موسیقیدان

ذهنیت خنثی و گاه منفی غالب مذهبیون از مقوله موسیقی عملا حرمت موسیقیدان ایرانی را خدشه دار کرده است . بسیاری از مدیران حوزه های مختلف حتی اگر ته دلشان راضی نباشد چنین وانمود می کنند که با جماعت موسیقیدان رابطه ای ندارند در ظاهر تعارفاتی می شود و گاه به ضرورت از موسیقیدانان در جایی نامی هم می رود و احیانا جایزه ای هم تقدیم می شود ولی اگر خوب دقت کنیم متوجه می شویم در این زمانه اهالی موسیقی چه نوازندگان دوره گرد خیابانی و چه موسیقیدانان فرهیخته و صاحبنظر شانیتی هم ارز سایر افراد جامعه ندارند . روزانه صدها (...) از ایستگاههای متروی تهران به عنوان پاتوق برای کسب و کار خویش بهره میگیرند و کسی را با ایشان کاری نیست اما به محض اینکه دو جوان بلوچ با ساز قیچک و آواز می خواهند مسافران مترو را دقایقی میهمان نغمات بکنند عو.امل حراست مترو چون پلیس اسکاتلندیارد برسر آنان می ریزند و به خیال خام خود با مظاهر پلیدی و مزاحمت مبارزه می کنند یک پیام آشکار اینگونه برخوردها این است که ای جوان بلوچ ساز قیچک بگذار و مواد مخدر بردار تا کامیاب شوی . اگر از این نمونه کوچک بگذریم برخورد توهین آمیز بزرگترین رسانه ملی کشور با هنر موسیقی را چگونه هضم کنیم ؟ موسیقیدان ایرانی به تلویزیون دعوت می شود موسیقی هم پخش می شود اما ساز او را نشان نمی دهند . یعنی موسیقیدان خوب است ! موسیقی اش هم خوب است اما سازش بد است ؟ این ساز ایرانی هم امروزه چوب دوسر نجس شده است تلویزیون خودمان که نشان نمی دهد تلویزیونهای غربی هم که قرار نیست مروج فرهنگ ما باشند پس نشان نمی دهند برخی هموطنان تهی مغزمان که در آنسوی آبها امکانات رسانه ای دارند نیز به جای سازهای ملی ایران گیتار و درامز نشان می دهند حال اگر قرار باشد نوجوان ایرانی به بخشی از هویت خود که به طور طبیعی در میزان معرفت او نهفته است دست یابد باید چه بکند ؟ آقای صفار هرندی ! شما بعنوان عالی ترین مسئول فرهنگی و هنری کشور می بایست داعیه دار این بخش از هویت ملی ایرانیان باشید و با مدیران تلویزیون جدل کنید که چرا تصویر ساز را از دیدگان ایرانیان فروگذارده اند آیا بدآموزی دارد یا موجب فساد و تباهی نسل جوان است ؟ اگر به واقع نگرانی هایی دارند می توانید با بهره گیری از اهل فن آنها را مجاب کنید که ضرر نشان ندادن ساز بسیار بسیار بیشتر ازوضعیت فعلی است . می توانید به آنها تفهیم کنید که شمایل تاروسه تار تن پوش زیرین مدونا و ماریاکری نیست که اینچنین از نشان دادنش می هراسند بلکه برعکس بخشی از تاریخ این سرزمین در همین ابزار و ادوات نهفته است و ما اگر می خواهیم در جهان امروز قدرتی باشیم باید از تک تک عناصر هویتی خود بهره بگیریم .

 ریا کاری فرهنگی

 توجه به امور دینی و مذهبی در ساختار فرهنگی کشور همانقدر که ارزشمند است، به همان میزان آسیب پذیر می نماید. الان در شرایطی قرار داریم که برای پروژه های فرهنگی با صبغه دینی، خیلی راحت تر می توان جذب بودجه کرد. ضمن اینکه حرف و حدیثی پیرامون اینگونه طرح ها یا اصولاً وجود ندارد و یا در حد تاٌیید و تشویق فرمایشی است. در نتیجه بسیاری از فعالان و مدیران حوزه های مختلف فرهنگی سعی می کنند از این زاویه وارد کار شوند. چرا که به تجربه دریافته اند انجام کارهای فرهنگی در حوزه دین ولو با کیفیتی بسیار نازل و هزینه های بسیار بالا، برای متولیان آن حاشیه امنی را در بر دارد و کسی ازایشان باز خواست نخواهد کرد.در واقع باید توجه داشت که کار فرهنگی در حوزه دین توأم با ایجاد رانت نباشد. اگر می بینیم مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی از حیث اقتصادی مفاسدی در بر ندارد به خاطر آن است که تمام مردم به صورت غالباً غیر انتفاعی در آن سهیم اند و قرنها این روال ادامه داشته است. حال اگر به فرض دولت بودجه ای به هیئت های مذهبی اختصاص بدهد، بی گمان زمزمه های فساد مالی از اطراف و اکناف به گوش خواهد رسید، بنابراین ضرورت دارد طرحهایی فرهنگی وزارتخانه که بار مذهبی به همراه دارند با دقت ویژه ای مورد بررسی و نهایتاً عملیاتی شوند، بطوریکه انتفاع مالی در اینگونه پروژه ها به حداقل رسیده و هدف انجام کاری شایسته در راستای گستر ش ارزشهای قرار بگیرد. در غیر این صورت و با حاشیه امنی در پروژه های مذهبی وجود دارد، هر آینه منتظر باشید تا گبر هندی هم مسلمان شود و آهنگسازی پیشه کند و برای هر یک از چهارده معصوم سمفونی بسازد!

 سرقت های هنری و کپی رایت

این هم یکی از عجایب روزگار است که موضوعی به لحاظ اندیشه ای در سرزمینهای اسلامی شکل بگیرد ولی از بعد عملی در بلاد غیر اسلامی مورد توجه واقع شودو بحث کپی رایت یا رعایت حقوق آفرینشگران فرهنگی و هنری، اساساً اندیشه ای اسلامی است ما از آن بعنوان حق الناس یاد می کنیم و چنانکه می دانیم خداوند باری تعالی نسبت به رعایت حق الناس، هشدارهای زیادی به مسلمانان داده است. براستی چرا این حقیقت روشن تر از آفتاب در جمهوری اسلامی ایران، این چنین نادیده انگاشته می شود؟ چرا قاچاقچیان و جاعلان آثار هنری اعم از موسیقی، فیلم و غیره، آشکارا چوب حراج بر زحمات چندین سالۀ هنرمندان می زنند و کسی را با ایشان کاری نیست؟ مگر نه اینکه سرقت آثار هنری مصداق روشنی از تحصیل مال حرام است؟ پس چرا قانونگذار و مجری محترم قانون در این خصوص سکوت پیشه کرده اند؟ خوشبختانه امروز در دولت جدید اراده ای جدی وجود دارد تا در عرصه ها، اقتدار ملی بیش از گذشته احیاء گردد. برای نخستین بار وزارت خارجه ما به نقض حقوق بشر در آمریکا اعتراض می کند. چیزی که همیشه معکوس آن را شاهد بودیم. اینگونه حرکتها نشانه خوبی است تا ایرانی بار دیگر خود را در جغرافیای سیاسی جهان و همچنین سایر عرصه ها باز یابد. اگر ایران به لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی، توان آن را دارد که عضوی فعال و تاٌثیر گذار در جامعه جهانی باشد، یان امکان در حوزه فرهنگ و هنر و ادب به مراتب قوی تر و مهیا تر است. منتهی توپخانه فرهنگی ما در حال حاضر خوب کار نمی کند و نیاز به تعمیر دارد. اگر به این موضوع توجه کافی بشود، در آن صورت می توان گلوله های موٌثری به دور و نزدیک شلیک کرد. همانگونه که در ابتدای نوشتار آمد، این نامه از سر درد بود و بس. بنابراین هیچگونه سودایی در پی آن نیست. اینکه نگارنده بخواهد به قدرت نزدیک شود یا شهرتی بیاید و یا حتی مورد مشورت کسی یا جایی قرار بگیرد.

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم

تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال

با آرزوی توفیق روز افزون هوشنگ سامانی آهنگساز و روز نامه نگار حوزه موسیقی 16 بهمن 1384

***

به یکی از دوستان خوبم قول دادم تا از عکس های استاد عالی نژاد در وبلاگ استفاده کنم . گرچه طی این مدت بارها و بارها این کار را انجام دادم ولی به احترام این دوست جدید طی امروز و روزهای آینده نظر ایشان را برآورده میکنم .

***

دوستان عزیز . در مطلب گذشته سپاس و تشکر من از دوست و استاد نازنینم آقای بابک خدایاری از قلم افتاد که از یادآوری به جای ایشان سپاسگزارم . شاگرد هرگز کلاس درس استاد را فراموش نمیکند . بخصوص که نخستین استاد بی شک تاثیر گذار ترین استاد نیز خواهد بود . بابک عزیز علاوه بر پنجه ی جادویی خویش ثابت کرده که در سایر هنرها نیز موفق و پر تلاش است و این موضوع بر هیچیک از دوستانش پوشیده نیست . از بابک عزیز بابت عکس زیبایی که از بابایادگار گرفت و خاطره ی  آن لحظات زیبا را جاودانه کرد ممنونم .

 

بابا یادگار

بنا به نامه سرانجام بابا یادگار از مادری بگر به نام داده سارا در سده هشتم هجری متولد شده و در هنگام جوانی بنا به دستور سلطان اسحاق برای گسترش دادن ایین یارسان به هندوستان و پاکستان رهسپار شده و پیروان او در پاکستان به نام ذکری و در تربت و مشیکی و گریشه مقیم و کوه مراد  در تربت زیارتگاه انان است و ان را کعبه خود می دانند . بابا یادگار چون متاهل نشده تا اولادی داشته باشد از این رو دو نفر از یارانش به نام خیال  و وصال به سمت پیری بر مریدانش جانشین خود گردانید و سادات خاندان بابایادگار از نسل ان دونفرند . دشمنان یارسان بابایادگار را کشتند و او را در جایی به نام سرانه در پیرامون کوه دالاهو کرمانشاه به خاک سپردند که ان دیار اکنون به نام بابایادگار معروف میباشد. بابایادگار را به نام ((یار زرده بام))هم می خوانند و از او مجموعه ای اشعار به نام زلال زلال به جای مانده است.