تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

انتظاری کودکانه

زندگی بسیاری از ایرانیان بر پایه ی افراط و تفریط قرار داده شده . به یاد داریم که تا اواخر ریاست جمهوری آقای هاشمی و وزارت جناب میر سلیم در عرصه ی فرهنگ و هنر جو ی موسیقی ستیز در کشور حکم فرما بود .آن دوران سخن از موسیقی پاپ امری بیهوده و شاید خنده آور می نمود . موسیقی سنتی نیز در تنگناهای خاص خود قرار داشت  . پس از به قدرت رسیدن جبهه اصلاحات و در دوران ریاست آقای خاتمی بر دولت با گسترش دامنه تولیدات موسیقی بخصوص در حیطه ی موسیقی پاپ بازار سو ء استفاده افراد و شرکت ها گرم شد و کار به جایی رسید که شنیدن موسیقی پاپ خارج از کشور سنگین تر از موسیقی تولیدی در کشور بود .

کارهای جدید موسیقی پاپ روز به روز بیشتر و سطح فرهنگی و هنری آنها روز به روز تنزل می یافت .شعر ها اغلب شعر هایی آبکی و خارج از هرگونه ادبیات متداول جامعه حتی بی رمق تر از ادبیات اشعار خوانندگان خارج کشور به همراه موسیقی بی اصالت  و بدون پشتوانه همه و همه موسیقی پاپ امروزی را به ورطه ی نابودی می کشاند.همین سیاست نادرست کشور در برخورد با هنر باعث تنزل سطح بینش مردم از موسیقی شده واین بزرگ ترین خیانت به فرهنگ و هنر یک کشور است .

امروز هم که مشاهده میکنیم خوانندگان نه چندان خوش سیما و اغلب بد صدا  با چاشنی چند خانم بزک کرده با یک ماشین لوکس کرایه ای کلیپ های بی ارزش خود را از شبکه های ماهواره ای به خورد بینندگان ساده ی تلویزیونی میدهند . جالب اینجاست که این شبکه ها در داخل کشور تغذیه میشوند و چه شرم آور است وقتی میبینیم دیدن پخش این کلیپ ها به نیت القای مسئله آزادی در ایران برای بینندگان سایر نقاط دنیا است نه آزادی موسیقی پاپ . و چه افسوس میخوریم وقتی که میبینیم همه ی خوانندگان و نوازندگان و بازیگران و بقیه عوامل این آثار دانسته  یا ندانسته اسیر سیاست کثیف عده ای دیگر شده اند .

در حالی که برگزاری یک کنسرت موسیقی اصیل آنچنان سخت است که بسیاری از بزرگان موسیقی عطای آنرا به لقایش بخشیده اند چه ظالمانه است که هر چند یک بار خبر از کنسرت موسیقی .... در جراید به چاپ میرسد . در هزار توی ارشاد بر سر اشعار مولانا و سعدی و ... چانه میزنند و حذف میکنند در حالی که از پخش داخل ماشین ها چه جملات نامتعارفی میشنویم .

به راستی سیاست هزار رنگ فرهنگ وهنر این مملکت به دنبال چه چیر میگردد ؟ این سوالی است که باید امثال آقایان صفار هرندی به آن پاسخ دهند . گرچه به نظر انتظاری کودکانه است.

مرثیه ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس

تنبور مست هر ماه یکی از اشعار احمد شاملو را روایت میکرد . امروز یکی از ترجمه های این شاعر بزرگ را با هم مرور میکنیم . امید که بپسندید.

احمد شاملوی شاعر عکس های زیادی را در آرشیو تصویری ایرانیان به خود اختصاص داده است. این عکس را مریم زندی عکاس مطرح از او گرفته است.عکس از هنرمند گرامی خانم مریم زندی

***

در ساعت پنج عصر

درست در ساعت پنج عصر بود .

پسری پارچه ی سفید را آورد

                                           در ساعت پنج عصر

سبدی آهک از پیش آماده

                                          در ساعت پنج عصر

باقی همه مرگ بود و تنها مرگ

                                          در ساعت پنج عصر

باد با خود برد تکه های پنبه را هر سوی

                                          در ساعت پنج عصر

و زنگار بذر نیکل و بذر بلور افشاند

                                          در ساعت پنج عصر

اینک ستیز یوز و کبوتر

                                          در ساعت پنج عصر

ناقوس های دود و زرنیخ

                                          در ساعت پنج عصر

کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند

                                          در ساعت پنج عصر

در هر کنار کوچه دسته های خاموشی

                                          در ساعت پنج عصر

وگاو نر تنها دل بر جای مانده

                                          در ساعت پنج عصر

چون برف خوی کرد و عرق بر تن نشستش

                                          در ساعت پنج عصر

چون ید فروپوشید یک سر سطح میدان را

                                          در ساعت پنج عصر

مرگ در زخم های گرم بیضه کرد

                                          در ساعت پنج عصر

بی هیچ بیش و کم در ساعت پنج عصر

تابوت چرخداری است در حکم بسترش

                                          در ساعت پنج عصر

نی ها و استخوان ها در گوشش می نوازند

                                           در ساعت پنج عصر

تازه گاو نر به سویش نعره بر می داشت

                                           در ساعت پنج عصر

که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین کمانی بود

                                           در ساعت پنج عصر

قانقاریا میرسید از دور

                                            در ساعت پنج عصر

بوق زنبق در کشاله ی سبز ران

                                            در ساعت پنج عصر

زخم ها می سوخت چون خورشید

                                            در ساعت پنج عصر

و در هم خرد کرد انبوهی مردم دریچه ها و دریاها را

                                           در ساعت پنج عصر

در ساعت پنج عصر

آی چه موحش پنج عصری بود

ساعت پنج بود بر تمامی ساعت ها

ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه  

 

                                                                                                   فدریکو گارسیا لورکا/ترجمه احمد شاملو

 

 

حدیث آرزومندی

از زبان رضا درویشی

اول شهریور امسال حسین علیزاده ۵۵ ساله می‌شود. با مرور کتاب گفتگوی بلند او که زمان طولانی از انتشار آن نمی‌گذرد نقبی می‌زنیم به اندیشه و آثار این موسیقی دان نامی و نوآور ایران.

«وقتی آثارم را از نوجوانی بررسی می‌کنم، یک وجه اشتراک آنها این است که موسیقی وسیله ای است برای دست یافتن به آن چه در درونم می‌گذرد... وقتی به آثار خودم فکر می‌کنم، در آن آرزوهایی را می‌بینم که که از وقتی خودم را شناختم ، آن آرزوها را داشته‌ام . حال این آرزوها با زبان موسیقی است، یعنی زبان موسیقی من، حکایت آرزوهای من است.»

درباره به تکرار و سکون افتادن موسیقی سنتی ایران، ناهماهنگی آن با ضربان و روح زمان و ناتوانی‌اش در بازسازی و روزآمدکردن خویش، در دهه‌های اخیر بحث و جدال بسیاری در جریان بوده است. می‌توان گفت که مدعیان قسما برحق چنین بحث‌هایی کارشان بسیار راحت‌تر می‌بود اگر نام‌هایی مانند حسین علیزاده در صحنه موسیقی ایران حضور نمی‌داشتند. برخی علیزاده را «نیمای موسیقی ایران» لقب داده‌اند. در سنجش با کار نیما و نیز در قیاس با دگرگونی کمتری که موسیقی سنتی ایران نسبت به شعر قدیم ما به خود دیده است، این لقب شاید تمام و کمال با واقعیت وفق ندهد، اما تا آنجا که بر تلاش و تکاپوی تحول‌خواهانه و ذوق‌ورزی متفاوت و قابل اعتنای علیزاده در موسیقی ایران ناظر باشد می توان با تسامح بر آن مهر تایید نهاد.

 عکس را از سایت هرمس به امانت گرفتم.

علیزاده که اول شهریور امسال از مرز ۵۵ سالگی عبور می‌کند بیش از ۳۵ سال از عمر خود را به فعالیت خلاقانه در عرصه موسیقی ایران مشغول بوده است. تحصیل و فعالیت چشمگیر در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در تهران و برگزاری کنسرت‌های به یادماندنی با پریسا، همکاری و مشارکت در شکل‌گیری گروه‌هایی همچون «شیدا»، «عارف» و «چاوش» ، ساختن ده‌ها اثر نوآورانه و متفاوت همچون «سواران دشت امید»، «حصار»، «نینوا»، «شورانگیز»، «صبحگاهی»، «آوای مهر»، «راز نو» ، «ترکمن»، «پایکوبی»، «همنوایی»، «عصیان»، «رویا» و ...، برگزاری کنسرت‌های تکنوازی و همنوازی که معمولا سبک وشیوه متفاوت وی را به نمایش گذاشته‌اند، ساختن موسیقی برای شماری از فیلم‌های مطرح سینمای ایران مانند «دلشدگان»، «گبه»، «زمانی برای مستی اسب‌ها»، «لاک‌پشت‌ها پرواز می‌کنند» و ... نیز تالیف چندین اثر در زمینه تدریس و آموزش موسیقی ایران برگ‌های متعدد و درخشان کارنامه موسیقیایی علیزاده را تشکیل می‌دهند.

ذوق و اندیشه توامان
برجستگی کارهای علیزاده و تمایز بسیاری از آنها از کارهای پیشینیان و معاصران فعال در زمینه موسیقی ایران شاید پیش از همه به نگاه مدرن ، اندیشه‌ورزانه و نوجویانه او به عرصه کاریش مربوط باشد. واقعیت این است که ورای کارها و آثار وی ، گفتارها و مصاحبه‌هایش نیز از ذهنی پویا و چندجانبه نگر به حیطه کاری خویش حکایت دارند. در این رابطه از جمله می‌توان به مصاحبه بلند او با محسن شهرنازدار* اشاره کرد که در قالب یک کتاب ۱۴۰ صفحه‌ای منتشر شده است. چاپ نخست این کتاب تاریخ ۱۳۸۳ را بر خود دارد و چاپ دوم آن نیز چند ماه پیش به بازار آمده است.

در کتاب یادشده، چندین محور مهم را می‌توان بازشناخت که کم‌وبیش شمایی از چند وچون نگاه علیزاده به موسیقی ایران و انگیزه‌ها و رویکردهایش برای نوآوری در این هنر را به دست می‌دهند. او در این مصاحبه از جمله بر رابطه هنر، از جمله موسیقی با طبیعت و محیط و فضای اجتماعی و فرهنگی‌اش، و تاثیر و تاثر از آنها تاکیدی دوباره دارد:
«در طبیعت همواره ارکستری در حال نواختن است. شما از خانه که بیرون می‌روید، می‌توانید حس کنید که اصوات اطراف شما قبلا نوشته شده است، حتی فرکانس موتور ماشین تا دستفروشی که برای فروش جنسش فریاد می‌زند و هم‌زمان با ان کلاغی قارقار می‌کند و از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌پرد، همه این‌ها گویی نوعی تابع پولیفونی و پلی ریتمیک است که موضوع کار هنرمندان موسیقی محسوب می‌شود. البته اگر درون جامعه و مردم باشد نه آنکه در غاری بنشیند و کار کند، آنجا ارکستر ذهنی او شکل نخواهد گرفت. این ارکستر در زندگی جریان دارد...»

جالب آن که بسیاری از از انگیزه‌ها و محرک‌هایی که علیزاده را به آفرینش این یا آن اثر سوق داده اند به گفته خودش حاصل تصاویری بوده که او از زندگی در ذهن و حافظه خود ثبت کرده است: «... وقتی می‌خواستم به موسیقی حال و هوایی بدهم، یک تصویر برایش داشتم. چون فکر می‌کردم که همیشه این تصاویر با ما هستند و من اگر بخواهم یک موسیقی انتزاعی بسازم، باید صرفا ردیف را تکرار کنم که از لحاظ تصویری چیزی در آن تداعی نمی‌شود. اما وقتی چشم باز می‌کردم و همه تصاویر زندگی را می‌دیدم به معادل‌های صوتی این تصاویر فکر می‌کردم و آن وقت شعر و آهنگ می‌ساختم... البته منظورم از تصویر، شکل سینمایی قضیه نیست. تصویر یعنی زندگی. هر چه در زندگی هست، تصویر است. هر چیزی را که من می‌بینم و لمس می‌کنم، برای من یک معادل تصویری دارد و بعد از آن تبدیل به موسیقی می‌شود.» ظاهرا همین تصویری بودن نقش‌مایه‌ها در‌ آثار علیزاده است که کار ساختن موسیقی فیلم را هم برایش راحت‌تر کرده و او را به مخالفت با این ایده وا داشته که «موسیقی ایران جوابگوی فیلم نیست». از خود وی بشنویم: «می‌توانیم بگوییم که موسیقی ردیفی ما یا موسیقی دستگاهی‌مان، القاءکننده موسیقی تصویری نیست. در موسیقی تصویری، روی نقاطی تاکید می‌شود که ممکن است از خواص موسیقی دستگاهی ما خارج باشد، ولی معنی‌اش فقدان ذهنیت آهنگساز است که نمی‌تواند موسیقی‌ای همجنس و همگام با تصویر و اندیشه‌های کارگردان خلق کند. چون موسیقی ایرانی یک متریال صوتی است که آهنگساز می‌تواند ذهنیت موسیقیایی خود را از آن استخراج کند... مسئله جوابگو بودن یا نبودن هیچ نوع موسیقی مطرح نیست چون یک آهنگساز آگاه، صداهای موجود در فیلم را تقویت می‌کند تا به موسیقی فیلم دست یابد...اگر فیلم زیبایی روستایی را نشان می‌دهد، آهنگساز باید بداند آنها صداهایی دارند. اگر می‌خواهد زشتی یا خشونت را القاء کند، هر کدام از این مفاهیم هم صدایی دارند و آن صداها نباید از جنسیت صوتی فیلم جدا باشد».

شعرقدیم، شعر جدید و موسیقی ایران
نکته دیگر مورد اشاره در مصاحبه علیزاده یکی از ضعف‌ها و محدودیت‌های موسیقی ایران، یعنی سازی‌نبودن و آوازی و وابسته به کلام بودن آن است. او با انگشت‌نهادن منتقدانه بر وسواسی که در ایران در زمینه تلفیق شعر و موسیقی وجود دارد به مزیت‌های موسیقی سازی و بدون کلام می‌رسد که در ایران هنوز هم کمیاب است: «موسیقی وقتی آزاد باشد دیگر در ترکیب اصوات، ریتم و کلام مرزی برای خود نمی‌شناسد. یعنی می‌تواند خیلی انتزاعی شود، می‌تواند خیلی پیچیده شود و می تواند به تصورات دست‌نیافتنی در موسیقی دست پیدا کند. ولی وقتی که فقط موسیقی با کلام همراه باشد، باید چه از نظر فنی و چه از نظر مضمون، شعر را ادا کند، مضمون شعر را بگوید و قالب‌های شعر را تکرار کند.» به این ترتیب «شما در معنی شعر محدود می‌شوید؛ اما وقتی موسیقی بی‌کلام شکل می‌گیرد، دنیای دیگری را لمس می‌کنید که دنیای موسیقی است و بیان خاص خودش را دارد... در کشور ما روی بخش موسیقی سازی خیلی کم ‌کار شده و آن چیزی هم که به عنوان تک‌نوازی با ساز ارائه می‌شود، در واقع موسیقی آوازی بدون کلام است.»

بحث در باره گرانجانی کلام (شعر کلاسیک) و نقش مسلط وزن و ریتم آن در موسیقی ایران به پرسش مربوط به توانایی تطبیق این موسیقی با شعر نو کشیده می‌شود که علیزاده اینجا نیز نظر و رویکرد ویژه خود را دارد. او مسئله را کمی فراتر از شعر نو می‌برد و به این نکته اشاره می‌کند که موسیقی آوازی ، بر خلاف سنت رایج در ایران، بیش از هماهنگ کردن خودش با وزن و آهنگ شعر باید با مفهوم نهفته در آن دمسازی و همراهی کند. به گفته او عدم درک همین نکته است که «خواننده‌های موسیقی ایران (اغلب) فردوسی را هم همان‌گونه می‌خوانند که مثلا شعر باباطاهر را! با یک موسیقی کاملا کلیشه‌ای که تنها با وزن شعر جلو می‌رود و به مفهوم کاری ندارد.» توجه به این مسئله از نظر علیزاده می‌تواند در تلفیق موسیقی ایرانی و شعر معاصر سهولت قابل اعتنایی ایجاد کند. موفقیت نسبی کارهای علیزاده بر روی شعر نو در برخی از آلبوم‌هایش مانند «زمستان» ، «بی تو به سر نمی‌شود» و «فریاد» و ... را شاید بتوان مصداق عملی نگاه و رویکرد فوق دانست.

محدودیت و ناکارایی ابزارهای موسیقی ایرانی و لزوم دگرگون ساختن و گسترش آنها هم نکته برجسته‌ای در مصاحبه بلند علیزاده است. او همین ضعف را از عوامل محدودیت و مشکلات بر سر راه همنوازی سازهای ایرانی می داند و از این متاسف است که در سده های متمادی مذهب در ایران مقابل موسیقی قرار گرفته، به گونه‌ای که برای مثال بر خلاف هند که ساز جنبه تقدس دارد در کشور ما ساختن، فروختن، نواختن و نشان‌دادن عمومی آن مکروه و یا حرام بوده و هنوز هم تا حدی چنین است. او زیرزمینی شدن موسیقی را از پیامدهای‌ همین رویکرد می‌داند که به نوبه خود باعث شده «سازهای ما اکثرا سازهای کم صدایی باشند و یا آنهایی که کم‌صداتر بوده‌اند، امکان بقا یافته‌اند...» علیزاده برای رفع این نقصیه هم به تجارب و خطرکردن‌های نوآورانه فرامی‌خواند: «باید تجربه کنیم و چیزهای نو را به هم به وجود آوریم. اگر صحبت از ارکستر سازهای ایرانی است، این سازها باید خواص شرکت در ارکستر را پیدا کنند و دسته‌بندی شوند و کمبودهای‌شان در طیف صداهای کم و زیر جبران شود، و در محتوای‌شان هم باید تجدید نظر شود...» در باره مزیت‌ها و کارآمدی های ساز «سلانه» که علیزاده خود آن را طراحی کرده شاید هنوز برای اهل فن نیز ابراز نظر قطعی زود باشد اما این اقدام در نفس خود حکایت از آن دارد که سازنده آن در عمل نیز از پیگیری حرف‌ها و پیشنهادهای خویش فرونمی‌گذارد.

تدبیر و اعتراض برای احیای صدای زنان
کاستن از محدودیت‌های رسمی رایج در کشور و گشودن دوباره موسیقی ایران بر روی صدای زنان از جمله دغدغه‌های علیزاده در ده، پانزده سال گذشته بوده است..یکی از ابتکارات و تدابیر وی در این رابطه به کار گیری خلاقانه شیوه همنوایی است که شاخص آثاری همچون «نوبانگ کهن» (همراه با خسرو سلطانی)، «آوای مهر» ،«راز نو» و یا موسیقی فیلم «گبه» است. این شیوه آواز را از شکل تک‌خوانی خارج می‌کند . تک‌خوانی در موسیقی ایرانی بیشتر جنبه عرفانی دارد و در درون، تداعی مفاهیم شعر را می‌کند. در حالی که «این بسیار شیرین است که شما با گوش موسیقیایی، اصوات را بشنوید؛ از طبیعت گرفته تا بازار، مراسم مذهبی، نوروز و مراسم‌ ملی ایران. در همه این‌ها الگوهای چند صدایی وجود دارد... یکی از عواملی که باعث شد با قاطعیت روی همنوایی کار کنم ممنوعیت صدای زن بود. این ممنوعیت به من این انگیزه را داد که در آثارم، حداقل در شکلی که حضورش احساس شود، صدای زن وجود داشته باشد...» صرف‌نظر از شگردها و تدابیر عملی برای سست ‌کردن ممنوعیت یادشده، علیزاده ابایی هم نداشته که در فرصت مناسب صدای خود علیه این محدودیت حقوق و هنر زنان را بلند کند. همین دو سال پیش در مراسمی که در تهران از سوی موزه‌های هنز معاصر برای بزرگداشت قمرآلملوک وزیری برگزار شده بود علیزاده سخنان معترضانه‌ای بر زبان آورد که هنوز هم از اهمیتشان کاسته نشده: «ما از زن ستایش می کنیم اما برای فعالیت هایش شرط می گذاریم و می گوییم حق داری این کار را بکنی و آن کار را نکنی ... در واقع , قمر جزو شخصیت های استنثائی است و نمی شود در جامعه ای زن را بزرگ داشت اما هنرش را نادیده گرفت ... قمرالملوک مرزها را شکست و جاودانه شد ... ما از دوران قمر هم عقب تریم. در آن زمان او را تهدید می کردند که اگر بخوانی، می کشیمت، اما در هر حال او می خواند، اما حالا زنان نمی توانند در عرصه عمومی بخوانند در حالی که جامعه امروز با جامعه زمان قمر قابل مقایسه نیست...»

ناممکنی ممانعت از عشق
در کنار نکات متفاوت و با اهمیت دیگری که علیزاده در گفت‌وگو با محسن شهرنازدار مطرح می‌کند نگاه و نگرش او به رابطه با فرهنگ غرب و موسیقی پاپ ایرانی را هم می‌توان خواند و دید بعضاً منفی‌گرایانه او در این زمینه‌ها که بعضا به دیوارکشی میان فرهنگ‌ها، موسیقی‌ها و هویت‌ها می‌انجامد را باید شایسته نقد دانست. با این همه کتاب یادشده حاوی اندیشه‌ها و نقطه‌نظرات کسی است که در دگرگونی موسیقی ایرانی سهمی قابل اعتنا داشته و اکنون که از میانه دهه ششم عمر خویش می‌گذرد نیز، کماکان رکود و سکونی در این تلاش و خلاقیت او قابل مشاهده نیست.

این مرور را با جملاتی ازپایان گفتگوی علیزاده به پایان می‌بریم که از دشواری‌های هنرمند موسیقی بودن در ایران و از این که همه این دشواری‌ها نتوانسته بر اراده و ذوق خلاق او و همتایانش فائق آید و ویرانی و مرگ موسیقی را رقم زند حکایت می‌کند: «وقتی انقلاب شد، در واقع، وضع برای موسیقی بدتر شد و برای فعالیت ما که در انقلاب هم شرکت داشتیم ، به رغم امیدی که به شکوفایی و آزادی بیشتر موسیقی در دوران پس از انقلاب داشتیم آن چفت و بست را زدند و مبارزه ما از این به بعد در شکل دیگری شروع شد. حالا دیگر باید ثابت می‌کردیم که موسیقی باید وجود داشته باشد و در همه زمینه‌های آن فعالیت شود...به همین خاطر چند بار تهدید به مرگ شدیم...به هر صورت برخوردهای خشونت‌آمیز زیادی نسبت به ما و موسیقی شده است که تا به حال در جایی نگفته بودم. چون یقین داشتم که برد با ماست، چون این آب و خاک متعلق به فرهنگ و موسیقی ماست و ما هم فرزند این آب و خاکیم... کسی که از موسیقی ممانعت می‌کند، مثل این است که از عشق ممانعت کرده و این محال است. قدرتمندترین آدم هم خواسته‌اند این کار را بکنند ولی نشده است».

* گفت‌وگو با حسین علیزاده دز باره موسیقی ایران، محسن شهرناززاده، نشر نی، ۱۳۸۴

مطلب فوق را از سایت هنر و موسیقی به امانت گرفتم . تنبور مست نیز هرچند با تاخیر پنجاه و پنجمین سال تولد این هنرمند گرامی را به ایشان و دوستدارانشان تبریک گفته آرزوی سلامت و نیک بختی برای این استاد ارجمند دارد .