تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

برای استاد تجویدی دعا میکنیم

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

برای این عکس سکوت میکنم . فقط دعا کنید .فراموش نکنیم تنها یک تجویدی داریم و بس .

***

 دوستان عزیز . از اینکه این مطلب برای یک شب به صورت ناقص در وبلاگ قرار گرفته بود از همه ی شما دوستان عذر خواهی میکنم .  

مطلب زیر را از روزنامه ی شرق به امانت گرفته ام

043281.jpg

به فرض که ایران یکى از برجسته ترین نام هاى تمام کتاب هاى تاریخ باشد. گیریم که حافظ، سعدى، مولانا، بوعلى سینا، کمال الملک و خیلى نام هاى بزرگ دیگر هم در این خاک چشم هایشان به دنیا باز شده باشد. مگر ما سال هاى سال در کتاب هاى درسى با این اسامى آشنا نشده ایم؟ ما تمام این نام ها را، تمام تاریخ کهن ایران را مى شناسیم؛ فقط مى شناسیم! قلم روى کاغذ کاهى جان مى کند تا این گزارش به آغاز مسیرى برسد که باید برسد. چقدر نوشتن مسائل ساده دشوار است.

تاریخ را ورق مى زنى، در کوچه پس کوچه ها پرسه مى زنى و عاقبت یاد سفرى درون شهرى داخل یک تاکسى مى افتى. شبى که صداى موسیقى در اتاق کوچک تاکسى _ که زیر بار تحمل هیکل ۵ نفر احساس حقارت مى کرد _ پیچید و بعد گوینده رادیو صدایش را صاف کرد و با افتخار گفت: «این موسیقى یکى از ساخته هاى پدر موسیقى ایران، استاد صبا بود.» استاد صبا؟

«طبق برآورد من مرمت موزه صبا بین ۳۰۰ تا ۳۵۰ میلیون ریال هزینه مى برد و زمان لازم براى اتمام کار، با توجه به در نظر گرفتن کندى پیشبرد کار، حداکثر ۱۵ ماه تخمین زده مى شد.»این «منى» که از موزه صبا حرف مى زند: «رضا موسوى حسینى» کارشناس سازمان میراث فرهنگى و مامور بازسازى و مرمت موزه است. او سال ها پیش _ زمانى که موزه مرکز حفظ و اشاعه موسیقى بود _ در این محل زخمه زدن به سازى را که ساز صبا بود، آموخت و حالا دست روزگار او را مامور مرمت خانه صبا کرده است.

نیازى به فرو رفتن در عمق تاریخ نیست. خانه اى به جا مانده از اوایل عهد پهلوى، که وسعتش به صد متر هم نمى رسد، در نگاه اول خانه اى است کاملاً معمولى. زمانى که از دالان کوتاهى که تو را به خانه مى رساند، مى گذرى، باید چشم هایت را ببندى، حدود ۴۰ سال به عقب بازگردى و ارزش این خانه را درک کنى. با تخیل هر سفرى ممکن است. در ذهن مى توانى استاد صبا را در حیاط خانه ببینى که گل هایش را آب مى دهد. مى توانى در اتاق هاى کوچک خانه، استادان امروز موسیقى ایران را در دوران جوانى ببینى؛ روزهایى که آنها الفباى موسیقى را از استاد مى آموختند.

مى توانى استاد شهریار، نیما یوشیج و ... را ببینى که کنار صبا نشسته بودند و گپ مى زدند و ... حالا چشم هایتان را باز کنید؛ خانه ویرانه صبا، یادگار دوره اى باشکوه از موسیقى و فرهنگ ایران است! دقیقاً آذرماه سال ۱۳۸۱ بود که مسئولان مرکز موسیقى به فکر مرمت و بازسازى خانه صبا افتادند. کار البته خیلى زود شروع شد اما تب تند معمولاً زود فروکش مى کند. پروژه مرمت خانه نیمه کاره رها شد و خانه صبا امروز همان خرابه اى است که گذشت زمان برایمان به یادگار گذاشته.«کار با توافق بین مسئولان مرکز موسیقى و سازمان میراث فرهنگى شروع شد.

طبق توافق، قرار بود اعتبار لازم را مرکز موسیقى تامین کند و کار اجرا و مرمت بنا بر عهده سازمان میراث فرهنگى باشد. متاسفانه پس از گذشت مدتى از شروع کار، مرکز موسیقى اعلام کرد که توانایى تامین تمام اعتبار لازم را ندارد.»این عقب نشینى منجر به توافقى جدید بین مرکز موسیقى و سازمان میراث فرهنگى شد. در توافق جدید، سازمان میراث فرهنگى پرداخت نیمى از هزینه مرمت موزه را تقبل کرد.

قرار بود تامین اعتبار به صورت فاز به فاز انجام شود، به این شکل که به فازهاى اول و دوم، هرکدام ۱۰۰ میلیون ریال و به فازهاى سوم و چهارم، هرکدام ۵۰ میلیون ریال اختصاص یابد. با این حال توافق جدید هم در نهایت ویرانه صبا را به یادگارى باشکوه از گذشته موسیقى ایران تبدیل نکرد. فاز اول کار که تامین اعتبار آن برعهده سازمان میراث فرهنگى بود، با انجام کارهاى زیربنایى به پایان رسید. اما وقتى که نوبت به مرکز موسیقى و آغاز فاز ۲ رسید، همه دست از کار کشیدند؛ اعتبار لازم براى ادامه کار موجود نبود. مرمت خانه صبا در آغاز بخش اصلى متوقف شد.

... روزها گذشت و گذشت تا روزى چند نفر تصمیم گرفتند، خاطرات پدرانشان را مرور کنند. آنها رفتند تا خانه بازسازى شده استاد صبا را ببینند که مى گویند پدر موسیقى ایران بود. رفتند و دوباره چشم هایشان را بستند تا در عالم خیال شکل گذشته هاى باشکوه خانه را مجسم کنند. ویرانه هنوز ویرانه بود. طرحى که مى توانست خاطرات موسیقى ایران را زنده کند، به دلیل مشکلات مالى سکته کرد و در کما فرو رفت. حالا تنها مى شود طرح کلى را خواند، پایان کار را تصور کرد.

طرح را از زبان رضا موسوى حسینى بخوانید و خانه صبا را در ذهن بسازید.«نکته مهم در طرح این بود که تنها به مرمت ساختمان ختم نمى شد. ما مى خواستیم در کنار مرمت بنا روح حیات و شور زندگى را دوباره به آن فضا برگردانیم. خانه صبا سال ها در این محل، متروک و فراموش شده بود، تا جایى که به ندرت بازدیدکننده اى داشت و رفت وآمد چندانى در آن صورت نمى گرفت. خانه اى که نفس انسان در آن جارى نباشد خیلى زود مى پوسد و ویران مى شود.

سال هاست که خانه صبا در غبار فراموشى فرو رفته. ما قصد داشتیم در کنار مرمت بنا با به وجود آوردن کاربرى هاى جدید روح حیات را دوباره به این خانه بازگردانیم و آن را از فراموشى و انزوا بیرون آوریم. این هدف باعث شد در برنامه ریزى ها از کمترین فضا نهایت بهره بردارى را داشته باشیم. بخش شرقى خانه را به موزه لوازم شخصى صبا اختصاص دادیم و بخش غربى قرار شد به سالن اجتماعاتى با ظرفیت حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر تبدیل شود.

در این سالن یک سن کوچک براى سخنرانى ها و اجراى موسیقى سنتى در گروه هاى چهار _ پنج نفرى پیش بینى شده بود. زیرزمین خانه هم به منظور مرکز آموزش موسیقى مکتب صبا در نظر گرفته شد. من امیدوار بودم این خانه علاوه بر موزه به مرکز برگزارى همایش هاى موسیقى جوان تبدیل شود تا نیروهاى جوان و علاقه مند به موسیقى امکان آشنایى و ارتباط با یکدیگر را پیدا کنند و دانشجویان رشته موسیقى پایان نامه دانشجویى خود را در موزه صبا ارائه دهند.

این موزه به عنوان یک بناى باارزش تاریخى با به کارگیرى سیستم هاى مدرن مى تواند به مرکز فعال و مهمى براى جذب نیروهاى مستعد و جوان تبدیل شود. در اصل ما مى خواهیم از حداقل فضا بهترین استفاده ممکن انجام شود، که این امر علاوه بر مرمت خود بنا مستلزم به کارگیرى سیستم هاى پیشرفته اى مانند سیستم تهویه مناسب، سیستم صوتى و تصویرى، نورپردازى و دکورهاى مناسب و سیستم اطفاء حریق است. به طور مثال سیستم تهویه مناسب یکى از ضرورى ترین سیستم هاى یک موزه است. لوازم و وسایل باارزش قدیمى موجود در موزه بدون وجود سیستم هاى تهویه در معرض باد کولر و تهویه نامناسب محل از بین مى روند.

بخش هاى هزینه بر کار هم مربوط به همین مرحله از کار است. یعنى مجهز کردن موزه به سیستم هاى مناسب و کارهاى داخلى و تزئینات موزه که بیشترین هزینه را به خود اختصاص مى دهد. ما در زمینه طرح مرمت حتى با چند طراح موزه در خارج ایران مشورت کردیم.»حاصل طرح مشخص است؛ مقابل پیشرفت کار در فاز دوم پروژه یک کلمه آشنا به چشم مى خورد: «هیچ»!

بگذریم. راستى بحث لوازم شخصى استاد صبا در خانه متروکه اش به میان آمد. حالا که خانه استاد از انزوا بیرون نیامده، مى شود حداقل به حفظ بقایاى زندگى اش امیدوار بود. متاسفانه این امیدوارى هم به یاس تبدیل مى شود، وقتى ادامه حرف هاى مامور مرمت را بخوانیم.«یکى از مسائلى که در تمام مدت کار با آن دست به گریبان بودیم وجود وسایل موزه بود. در تمام زمان کار من بار ها و بارها از مرکز موسیقى درخواست کردم اشیاى موزه را به محل مناسبى انتقال دهند. این وسایل علاوه بر اینکه دست و پا گیر و موجب کندى پیشرفت کار بودند در میان گرد و غبار و جابه جایى هاى پى در پى در معرض آسیب قرار داشتند.

ما براى کار در هر اتاق مجبور بودیم این وسایل را جابه جا کنیم. حتى من یک بار پیشنهاد دادم، مرکز موسیقى لوازم را صورت کند تا ما بتوانیم آنها را به انبار میراث فرهنگى منتقل کنیم. به این ترتیب هم اشیاى با ارزش موزه از آسیب در امان مى ماندند و هم در مواردى که اشیا به مرمت نیاز داشتند، با کمک متخصصان مرمت ساز تعمیر مى شدند اما مرکز موسیقى در این مورد هم اقدامى انجام نداد.»حکایت خانه صبا، همان حکایت «از طلا گشتن پشیمان گشته ایم» است. نه، حکایت بهترى هم وجود دارد، همان ضرب المثلى که مى گوید: آمد ابرو را درست کند، چشمش را هم کور کرد»!

به هر حال خانه صبا بین درگیرى هاى سازمان میراث فرهنگى و مرکز موسیقى بلاتکلیف رها شده است. شما خیلى راحت مى توانید بپرسید که چرا سازمان میراث فرهنگى به عنوان مرجع رسیدگى به آثار تاریخى، حاضر به سرمایه گذارى مستقل روى این پروژه نیست و پاسختان را هم راحت تر از طرح سئوال دریافت کنید.«بهره بردار نهایى موزه مرکز موسیقى است نه میراث فرهنگى، علاوه بر آن سازمان میراث فرهنگى به اندازه خودش کار هاى در دست اقدام دارد که انجام بدهد و هزینه کند.

اگر سازمان میراث فرهنگى پرداخت نیمى از هزینه ها را تقبل کرد، تنها براى پیشبرد کار و بازسازى و احیاى موزه صبا بود و در نهایت هیچ گونه نفعى عاید میراث فرهنگى نمى شد. متأسفانه گرچه مرکز موسیقى در ابتداى کار خیلى خوب جلو آمدند و اما در زمینه تأمین اعتبار به هیچ کدام از تعهداتشان عمل نکردند.»

... و مرکز موسیقى حاضر نیست درآمد حاصل از تنها چند شب کنسرت کنسرت هایى را که زیر نظرش برگزار مى شوند، به بازسازى خانه پدر موسیقى ایران اختصاص دهد؟ خانه صبا در انزوا مى پوسد.


• کارنامه

زمان حافظه اى ندارد که صبا را به خاطر بیاورد و یاد صبا را تا چند صباحى دیگر، باد صبا با خود مى برد.استاد صبا، همان کسى است که موسیقى سنتى ایران را به نت درآورد. او از نخستین نوازندگان رادیو در سال ۱۳۱۸ بود. صبا، استاد ویولن، سنتور، سه تار، تار، کمانچه، ضرب و نى بود و شاگردانى چون على تجویدى، حسن کسائى، مهدى خالدى، غلامحسین بنان، همایون خرم و ... را به موسیقى ایران معرفى کرد. عاقبت در شب جمعه اى که مهر ۲۹ آذر سال ۱۳۳۶ بر آن خورده بود، دار فانى را وداع گفت. طبق وصیتنامه استاد صبا، خانه اش به وزارت فرهنگ و هنر سابق واگذار شد.پس از انقلاب و دقیقاً در سال ۱۳۵۹، عنوان «خانه صبا» با «موزه صبا» عوض شد.

این موزه شامل دو بخش بود. در یک بخش کار هاى همسر استاد، که شامل تندیس هاى مومى و لباس هاى محلى و سنتى بود نگهدارى مى شد و در بخش دیگر ساز ها و لوازم شخصى استاد قرار داشت. درست ۲۲ سال پس از افتتاح موزه صبا، زمانى که عبور سال ها از این خانه موجب ویرانى اش شده بود، مرکز موسیقى به فکر مرمت یادگار به جا مانده از پدر موسیقى ایران افتاد. امروز اما ویرانه صبا وضعیتى به مراتب بدتر از روزى دارد که کار مرمت آغاز شد. پیش بینى مى شود با فرا رسیدن باد و باران زمستان، بخش انجام شده از مراحل مرمت هم نابود شود. مرمت معکوس خانه صبا ادامه دارد!

استاد جلیل شهناز در بیمارستان بستری شد

 استاد جلیل شهناز نوازنده تار و بداهه نواز موسیقی روز گذشته به علت تورم غده گلو در بیمارستان پارس بستری شد.

این استاد مسلم موسیقی ایران روز دوشنبه 14 اسفندماه به علت تورم و عفونت گلو در بیمارستان پارس بستری شد. مسئول بخش جراحی و همچنین همسر جلیل شهناز وضعیت جسمی ایشان را خوب اعلام کرده و اظهار داشتند استاد حداکثر تا 30 روز آینده باید تحت مراقبت پزشکان باشد. لازم به ذکر است، جلیل شهناز متولد سال 1300 هجری شمسی از پیشکسوتان عرصه موسیقی سنتی ایران است ؛ ایشان در بداهه نوازی از شهرت به سزایی برخوردار بوده و تسلط وی به ریتم، سنوریته به خصوص ساز و ابداعات کوک و جواب های آواز ایشان با تار بی نظیر و بی مثال است.

اساتید بزرگ موسیقی ایران یادگار ها و گنجینه های ناب ملت بزرگ ایران هستند . فرهنگ و هنر این مرز و بوم جز با تلاش این بزرگواران پا برجا نبوده و نخواهد بود . همه با هم برای  سلامتی اساتید بزرگ موسیقی ایران بخصوص شفای استاد جلیل شهناز  استاد فرامرز پایور  استاد علی تجویدی و .... دست به دعا برداریم و برای سپاس از زحماتشان فرصت را از دست ندهیم . تنبور مست آرزو می کند که سایه ی این اساتید گرانقدر همواره برسر فرهنگ وهنر این سرزمین گسترده باشد.

موسیقی آوازی لرستان




اشاره:

کنکاش در وقایع گذشته بر مردم لرستان و سیری در ژرفاژرف سرگذشت فرهنگی و تاریخی آن، در گرو بررسی موشکافانه در چهره‌های ناشناخته زندگانی نیاکان سخت‌کوش این مرز و بوم است.


نیاکانی که با طبیعت و سرشت گیتی، انس و الفتی ژرف و با پدیده‌های پیرامون خویش پیوندی ناگسستی داشتند و در برخورد با مشکلات، با تبیین پدیده‌های ناشناخته، تجلیات ذهنی را به گونه‌های مختلف بر پردة زندگانی، نقشی آشکار و جاوید می‌زدند.
هر چند بازشناسی بخشی از ویژگیهای زندگی این مردم، با بررسی آثار دست و اندیشه آنها که در قالب عناصر مادی و مینوی تجلی یافته و به یادگار مانده‌اند، شدنی است، ولی گذرگاه ورود به ک‍ُنه زندگانی آنها و اشراف بر بسیاری از ویژگیهای ناشناخته زیست و زندگی این مردم دلیر، جز مطالعة دقیق و همه جانبة چند و چونیهای جلوه‌های گوناگون امروزی نخواهد بود.
با وجود اینکه با مطالعه و معرفی آثار فرهنگ مادی و معنوی هر جامعه و پژوهش علمی در همین گذرگاه سخت و دقیق می‌توان به این جهان ناشناخته راه یافت، ولی بررسی فرهنگ‌ عامه مرز و بوم لرستان و پرداختن به همه عناصر فرهنگی آن شدنی نیست، اما با هدف نمایش گوشه‌هایی از تبلور فرهنگ عامه مردمان خردمند این مرز و بوم و ترغیب بیشتر پژوهشگران مشتاق به دریای بیکران فرهنگ موسیقایی، روزنه‌هایی از این تصویر توصیف‌ناپذیر را می‌گشاییم.

آوازهای بدون ریتم یا با متر آزاد
علی سونه(علی دوستی)

به طور کلی همان‌گونه که از این عنوان پیداست، آوازهای لری که گاهی نام مقام نیز می‌گیرند، بدون ریتم هستند و با متر آزاد اجرا می‌شوند.
متداول‌ترین این آوازها، که نقش بسیار مهمی را در این موسیقی ایفا می‌کنند، علی‌سونه است که توسط مردان، به شیوة تکی یا گاه به صورت مکالمات چهار یا پنج نفری (به حالت سؤال و جواب) همراه با کمانچه که ساز ویژة موسیقی لری است، اجرا می‌شود.
این آواز، گاه در دلتنگی، گاه در اوقات فراغت، در حال کار، در شادمانی و سور، گاهی به انگیزه تهی کردن درون از فشارهای روحی و شکوه و شکایت از جور روزگار، پند و اندرز و گاه در جلوه غم عشق، از حنجرة توانایان این شیوه و با دست و پنجة نوازندگان زبردست خوانده و نواخته می‌شود.
مضامین اشعار آن با گویش لری و در قالب تک‌بیتهایی که با حال و هوای آن موسیقی یگانگی دارد، گوش نیوشندگان راستین آن را می‌نوازد.
برخی اوقات نوازندگان، این مقام را بدون آواز و با ساز تنها، به عنوان مقدمه‌ای برای خواندن ترانه‌ها، قطعات ضربی و رقص اجرا می‌کنند.
در بیان قدمت این آواز همین بس که آن را اصیل‌ترین، محبوب‌ترین، رایج‌ترین و مردم‌آشناترین نوای کهن می‌شناسند. برخی از اشعار این آواز عبارت‌اند از:

بار کنیت تا بار کنیم دی ملک دلگیر
تو دِ غصه مه د حسرت هر دک پبیم پیر

رخت بر بند تا رخت بربندم از این سرای دلگیرکه تو از غصه و من از حسرت، هر دو با هم پیر شده‌ایم.

پیرکه بیم کورکه بیم دو تا دو تامه
موز بره دگزم منسم پایامه
پیر و کور گشتم و پشتم خمیده شد،
عصا در دستم گویی پاهای من است.


عزیزبکی و میرنوروزی(عزیزبیگی و میرنوروزی)

این دو گونة آوازی نیز همچون آواز علی‌سونه همراه با کمانچه و توسط مردان خوانده می‌شود. نام این آوازها منسوب به دو شاعر هنرمند و توانای لر زبان، عزیزبیگ و میرنوروز هستند. در فرم اجرای این آوازها که بنا به ذوق و اندیشه این دو شاعر، آفریده شده‌اند، از اشعار ایشان استفاده می‌شود.
این دو آواز شاخه‌هایی از آواز علی‌سونه هستند که نه حالت مویه را دارند و نه به صورت خاص، علی‌سونه محسوب می‌شوند و همین نکته نشانة قدمت دیرینة علی‌سونه و بنیادی بودن این مقام در آوازهای محلی لری است.
نمونه آواز عزیزبکی:
درد دل یا می‌کشم تا می‌کنم پیر
یا مورم دو قورس‌ُ یا وطن دیر
درد دل یا می‌کشد مرا یا پیرم می‌کند،
یا به گورستان و یا به وطنی دور می‌برد مرا.
نمونة آواز میرنوروزی:
گردش چرخ فلک نی و مرادم
شادی رت د خاطرم غم من و یادم
گردش روزگار به کامم نیست،
شادی از خاطرم رفت و غم به یادم مانده است.


ساری خونی(ساریه خوانی)

از دیدگاه اهمیت آوازها در لرستان، ساری‌خونی با شهرتی تقریباً هم‌ردة علی‌سونه، از حال و هوایی ویژه برخوردار است. غم و حزن مشهود در این آواز بارزترین ویژگی نهفته در آن است.
ساری‌خونی عمدتاً به مویه نزدیک‌تر است و این غم‌انگیزی و حزن‌آلودی، گاه تا بدانجاست که در مراسم سوگ نیز از آن استفاده می‌شود. این آواز را مردان به همراهی کمانچه می‌خوانند و با اشعاری به گویش لری، فضای حزن‌انگیز موسیقی آن را غمی دو چندان می‌بخشند.
آسمو اوری گرت تیره و تیره
کی دیه کرو بواَ وایک بمیره؟
آسمان را ابری تیره فرا گرفته است.
که دیده است پدر و پسر با هم بمیرند؟
ای دله سی دیلرو هه می‌زنی زار
یه تونو به دیلرویه دینه یار
ای دل از هجر دهلران (که یارت در آنجاست) پیوسته در زاری و ناله‌ای.
این هم تو و دهلران و دیدن یار.


شیرین خسرو یا نظامی و شه‌نومه‌خونی (شاهنامه‌خوانی)

به انگیزه اینکه قوم لر، همچون اقوام دیگر که گاهی در موسیقی خویش از اشعار کلاسیک شعرای صاحب‌نام ایران‌زمین استفاده کرده‌اند، در لرستان نیز فردوسی شاعر حماسه‌سرای نامدار و نظامی، از محبوبیتی خاص برخوردارند.
دو سبک آوازی فوق بر اساس اشعار این دو شاعر از دیرزمان آفریده شده و تا به امروز نیز زینت‌بخش موسیقی آوازی لرستان بوده‌اند.
این آوازها با حال و هوایی ویژه در یگانگی با شعر، توسط مردها و بیشتر به همراهی کمانچه و گاه بدون آن اجرا می‌شوند.
اشعار شیرین خسرو برگزیده‌ای‌ است از منظومه شیرین و خسرو نظامی گنجوی و اشعار شاهنامه در قالب حماسی‌ترین آنها روشناس است.
نیاز به یادآوری‌است که این اشعار همچون اصل هویت خویش به زبان پارسی خوانده می‌شوند.
نمونة شعر نظامی (شیرین و خسرو):

به شیرین گفت که ای چشم و چراغم
همای گلشن و طاووس باغم
نمونة شعر شه‌نومه‌خونی:
به روز نبرد آن یل ارجمند
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست


مویه (مویة لری)

مویه، آوازی غم‌انگیز و نوایی حزن‌انگیز است که مشخصاً در مراسم سوگ و سوگواری و در غم از دست رفتن عزیزان، عمدتاً توسط یک زن تک‌خوان با گروهی از زنان و بدون همراهی ساز خوانده می‌شود.
ملودی و اشعار با فرمی مشخص در هم می‌آمیزند، ولی بدون ریتم و با متر آزاد اجرا می‌شوند.
اشعار این آواز به گویش لری، بیشتر در اوصاف متوفی و گاه در جلوه‌های پند و اندرز و گله و شکایت از روزگار خوانده می‌شود.
مویه بیشترین سهم را در اجرای مراسم سوگواری و پرسه دارد و گاه تا یک‌سال در گردهم‌آییها در منزل متوفی خوانده می‌شود.
این‌ آواز به ندرت توسط مردان اجرا می‌شود و در چنین حالتی در جمع مردان، یک مرد و در میان گروه زنان، یک زن به عنوان سر مویه1 اجرای شعر و آواز را بر عهده دارند.
نمونه‌ای از اشعار:

اربونسیمه میری دَ نمی‌آیی
بار بونت می‌نیام هر چی بهایی

اگر می‌دانستم که می‌روی و دیگر برنمی‌گردی، بار و توشه‌ات را آن چنان که می‌خواستی مهیا می‌کردم.


مور یا هوره (مویة لکی)

ویژگیهایی که در بخش گذشته در مورد مویة لری بر شمردیم، همه و همه مشترکاتی هستند که در بخش هوره (مویه لکی) صدق می‌کنند به جز نکات و مشخصات دیگری که شرح آن در زیر آمده است.
گونه‌ای دیگر از آواز بدون ریتم که در سوگ و کوه‌چر2 در میان لکها3 رایج است و به شیوه‌ای خاص در این ایام خوانده می‌شود، به نام مور و یا هوره روشناس است که گاه به نام مقام از آن نام برده می‌شود.
در این شیوه، کلام (شعر) و ملودی به گونه‌ای خاص، در هم آمیختگی دارند، آن چنان که به زیبایی تمام، شعر در خدمت ملودی قرار می‌گیرد. ساختار ملودی فوق‌العاده و پر محتوی است و قدمتی دیرینه دارد. گاه کلام و ملودی آن چنان در یکدیگر حل می‌شوند که به خاطر ویژگیهای پر جذبة ملودی، شعر شنیده نمی‌شود.
شاید در مورد این آواز زیباترین سخن این است که:
احساس و قدرت تجلی در قالب ملودی و شعر در خدمت ملودی قرار می‌گیرد. آن چنان که شرح داده شد هوره یا مور با اشعار لکی خوانده می‌شود و مشخصاً مربوط به مناطق شمال و شمال غرب لرستان است. یادآور می‌شویم که همة آوازهای بدون ریتم با تفاوتهای اندک که از جهت شرایط مختلف هر بخش از لرستان روشناس است، در همه این مناطق رواج دارد، ولی هوره یا مور به صورتی خاص، بیشتر در مناطق فوق که مربوط به لک‌زبانهاست، عمومیت دارد.
نمونه‌هایی از اشعار هوره:

مرساتی در چو داخت ل جرگم
سنگ بو و بالین گل بو و برگم
ساعتی یا زمانی داغ مهر تو از دلم بیرون می‌رود
که سنگ، بالینم باشد و گل بسترم.
وتم ای دنیا هر و کامم بو
تو مرز مرگ و خاک سرانجامم بو
می‌اندیشیدم که این دنیا به کام من است،
گو اینکه خاک و مرگ سرانجامم خواهد بود.


لالایی

لالایی از زیباترین و لطیف‌ترین آوازهایی است که ریشه در کهن‌ترین تفکرات و احساسات مردم ایران‌زمین دارد.
در بررسی موسیقیهای فولکور نقاط مختلف ایران کهن، لالایی را می‌توان به عنوان یک بخش مشترک در میان آنها بازشناسی کرد. در کردستان، لرستان، خراسان و مازندران هر کدام به شیوه‌‌ای با ویژگیهای هماهنگ با شرایط اقلیمی و جغرافیایی، لالایی، پیوسته روشنگر پیوند ژرف و‌ آسمانی مادر و فرزند بوده است.
بینشوران کهن، مادر را زهدان بارگاه آفرینش در زایمان کارگاه هستی می‌دانند و او را تجلی‌گاه هزار و یک نام خدا می‌شناسند و فروغانی گوهر عشق را در آئینه‌داریهای مهرناب او می‌جویند.
مادر، نقطة کانون آفتاب مهر هستی است و فرزند بزرگ‌ترین تجلی‌گاه هستی‌مداریها، هستی‌پردازیها و مهربانیهای اوست.
از این دیدگاه و در باوری به حقیقت، تواناییهای نهادی مادر و پیوند زندگانی‌سازش با فرزند، آفریدگاری و پروردگاری و سازندگاریهای بیکران او را به خوبی می‌توان در جلوه‌گاه لالایی یافت. زمزمه‌های لالایی، جلوه‌گر هستی‌پردازیهای مادر در آرامش نهاد فرزند است.
او در سکوت و تنهایی، در خلوتگه سپنتایی خویش با جگرگوشه‌اش، به دستاویز نوایی که سر جان برمی‌خیزد و بر آئینه نهاد فرزند و گوش جان او حکم دم مسیحایی را دارد، گاه در چهر مهربانیها و دلسوزیها و غمخواریها، گاه در چهر آرزوهایی که فرزند را آئینه آن می‌داند و گاه در چهر بازگوی تاریخ و فرهنگ نیاکان او، چامه‌هایی را بر جان و روان و هستی‌اش، زمزمه‌ساز زندگانی راستین می‌سازد.
نمونه‌هایی از اشعار لالایی:

ای سیقه توخالیا گوشه لوت بام
وسیقه پرخاشیا ور خواوت بام
ای روله نگرو روله نگرو روله نگرو
هالا لای لای هالالای لای
هان فدای تبخالهای گوشة لبت شوم،
فدای پرخاشگریهای هنگام خوابت شوم،
فرزندم گریه مکن گریه مکن گریه مکن،
ها لالای لای هالالای لای
لالایی سیت بکم تا خواوت بیا
چشیات د خواوبوآ بوت بیا
لالایی برایت بخوانم تا خوابت ببرد،
چشمانت در خواب رود و پدرت بیاید.


پی‌نوشت:

1. در میان ل‍ُرزبانان به کسی که مشخصاً آواز مویه می‌خواند، سرمویه‌خوان می‌گویند.
2. کوه‌چر به چراندن گله و رمه در کوه و دشت منسوب است.
3. ساکنین مناطق شمال و شمال غرب لرستان.

 عکس این مطب را از وبلاگ اشعار و قطعات ادبی لرستان و ایران و جهان به امانت گرفته ام  . از نویسنده ی این وبلاگ سپاسگذارم .

تقدیم به استاد شهید سید خلیل عالی نژاد

صدای روح تب آلود می دهد تنبور

                                                 صدای سوختن عود می دهد تنبور

                                                                                                   نهیب شعله ی عشق است و چون زبانه کشد

                                                                                                    جهان بر آتش و بر دود  می دهد تنبور

صدای نعره ی فرهاد و گریه مجنون

                                                    صدای ناله ی داوود میدهد تنبور

 

                                                                                                    صدای ناله ی دلداده ای که از شب و روز

                                                                                                     دمی نخفت و نیاسود میدهد تنبور         

***

 

دوستان نازنین لازم میدونم هرچند با تاخیر سالگرد درگذشت استاد غلامحسین بنان رو به همه ی شما تسلیت عرض کنم . استاد بنان در سال ۱۲۹۰ در خانواده ای هنرمند در تهران متولد شد و در سال ۱۳۶۴ پس از یک دوره ی بیماری درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک شپرده شد . یاد و خاطره استاد بنان و خدمات شایان توجه ایشان به موسیقی ایرانی و به خصوص آواز در تاریخ هنر ایران به یادگار خواهد ماند .