تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

به بهانه تهیه اثری باصدای علیرضا افتخاری درمدح استاد آواز ایران

در خبر ها آمده است که آقای علی رضا افتخاری قصد دارند کار جدیدی را در ستایش استادخود محمد رضا شجریان تهیه و به علاقه مندان ارائه دهد .

با ستایش از ایشان به خاطر این عمل زیبا ذکر یک نکته قابل ذکر است . شاید کسی نباشد که منکر صدای زیبا و توانایی آقای افتخاری در اجرای آواز ایرانی باشد و چه بسا اگر آثار نه چندان دلچسپ ایشان در سال های اخیر را هرگز در بازار مکاره موسیقی امروزه ایران نمی دیدیم امروز به ایشان با دید دیگری مینگریستیم . آثای که به راحتی اعتبار هنری یک عمر تلاش یک هنرمند فعال را به راحتی با علامت سوال بزرگی مواجه میکند . و آن اینکه چه چیز باعث میشود تا هنرمندی چون علیرضا افتخاری با پشتوانه عظیم خدادادیش و درک محضر استاد بزرگی چون محمد رضا شجریان  به ناگاه با چرخشی  ناگهانی کاست هایی مثل خنده بارون یا گل میخک و .... را تهیه کند .

روند نگران کننده ی موسیقی در ایران به اندازه کافی جوانان و مردم را از موسیقی ناب ایرانی دور کرده است و سیاست های شرم آور ارشاد و صدا و سیما بر این امر دلالت دارد . حال زمانی باید به حال موسیقی ایرانی زار گرست که میبینیم حتی صاحب نظران و هنرمندان موسیقی ناب ایرانی به بیراهه گام بر میدارند . به هر حال از علیرضا افتخاری بیش از اینها انتظار میرود و امید است که تهیه این اثر در مدح استاد بزرگ آواز ایران سرآغاز بازگشت دوباره آقای افتخاری به دامان پاک هنر ناب و دلنشین ملی ما باشد . شاید ادامه ی راه استاد و فراموش نکردن راه دشوار پیش رو و استواری بر اصول هنر آواز ایرانی از تولید یک اثربرای  قدردانی نزد محمد رضا شجریان لذت بخش تر باشد . 

به امید موفقیت و سلامتی برای همه هنرمندان ناب و همیشگی موسیقی ایران زمین . تنبور مست .

درباره مرحوم درویش امیر حیاتى:دلخوش به سیر رویاها

خاطرات مثل برق مى گذرند. حدود ۴ سال پیش، اواسط آذرماه، با آن سرماى گزنده که نمى دانم به واقع از هوا بود یا از دل هاى ماتم زده، در تالار وحدت، مراسم تشییع پیکر سید بزرگوار استاد خلیل عالى نژاد برقرار بود که براى اولین بار سعادت دیدار با پیرى نورانى را یافتیم که با صدایى آسمانى و حزن آمیز در سوگ نازنین یارش، نواى «فانى فانى» سرداده بود و زخم دل ها را مرهم مى نهاد، و این وجود نورانى کسى نبود جز سراینده و نوازنده نواى ماندگار «على گویم على جویم»، و کیست که خاطره اى از زمزمه این «على گویى على جویى» زیر لب، نداشته باشد...
• • •


درویش امیرحیاتى، عارف شوریده حال و سالک بر حق راه حق، در سال ۱۳۰۰ در شهر صحنه کرمانشاه دیده به جهان گشود. تنبورنوازى را ابتدا در ۱۲ سالگى نزد پدر خود على قلى و سپس نزد «سید نصرالدین جیحون آباد»، پیر و مراد معنوى اش- که تا آخرین لحظات عمر وفادار درگاهش باقى ماند- به تکمیل آموخته هایش پرداخت. درویش سراسر شور و شیدایى بارگاه حضرت على (ع) در جوانى ۱۴ مرتبه، پاى پیاده به زیارت نجف اشرف نائل شد. صداى آسمانى ساز و گرمى آوازش که به راستى دل ها راتسخیر مى کرد حاصل ریاضت و درون سازى هاى همان دوران بود. خودش علت نمایان شدن گرمى در جامه و سحرانگیزى پنجه اش را مرهون کرم و اثر باطنى لطفى مى دانست که در زمان جدش، خلیفه۱ «شاه قلى» از طرف حضرت سلطان سماک به خاندانش عنایت شده بود.با این که به طور کلى نوازندگى اش به خطه صحنه تعلق داشت، لیکن در تنبورنوازى شیوه اش منحصر به خود بود. روش مضراب کارى و پنجه خاص اش بر روى سیم هاى سازش، که نداءالحقش مى نامید (تنبور کاسه بزرگ ساخته مرحوم استاد نریمان) در نرمى و روانى مثال زدنى بود. با آن که روایتگر صادق و اصیل مقام هاى باستانى و حقانى موسیقى تنبور اهل حق مى بود اما در اجرا سبکى متفاوت از هم ردیفان خود داشت، شوریدگى و قلندرى- که البته از خصایص تنبورنوازى صحنه است- را مى توان به حد اعلى در شیوه نوازندگى او سراغ گرفت. سونوریته مخصوص، نحوه اداى جمله هاى موسیقایى و سکوت هایش از او یک استاد صاحب سبک تمام عیار ساخته بود و بسیارى از روایت هایش مثل «مقام طرز» وى در بین نوازندگان تنبور از شهرت خاصى برخوردار شد.
او همچنین در مقام خوانندگى نیز رویه اى منحصر به فرد داشت. اولین کسى بود که تلفیق شعر فارسى با همراهى تنبور را ابداع کرد. زیرا تا پیش از او تنها آواز کردى با تنبور خوانده مى شد. صدایش گرم و شیوه آوازش سیال، گیرا و چندوجهى بود، به طورى که براى مثال در همان مقام «طرز» وى با چند شیوه آواز کاملاً متفاوت اما متصل وى روبه رو هستیم، ضمناً هم او بود که در سال ۱۳۳۹ صداى تنبور را از طریق رادیو و با آهنگ جاودان «على گویم على جویم»، براى اولین بار به گوش مردم ایران رسانید و بدین طریق سهم بزرگى در اشاعه و شناساندن این موسیقى به ایرانیان ایفا کرد.
با آنکه به علت زندگى درویشانه اش هرگز به طور رسمى مبادرت به برگزارى کلاس تنبور نکرد لیکن بسیارى از نوازندگان معاصر تنبور مستقیم یا غیرمستقیم از محضر گهربارش بهره برده اند. حاصل طبع موسیقایى اش در کاستى با عنوان «على گویم على جویم»- حاوى مقام هاى باستانى در سال ۷۹ و با همکارى شرکت ماهور- منتشر شد. همچنین به درخواست یاران و دوستدارانش بارها با تواضع و از روى مهر در مراسم مربوط به موسیقى آئینى و جشنواره ها شرکت کرد و اجراهایى کم نظیر از خود باقى گذاشت ولیکن دریغ که بسیارى از دیگر ساخته ها و اجراهاى ملکوتى اش هرگز مجال انتشار نیافتند.
با این همه موسیقى تنها قطره کوچکى از بحر بیکران وجودش بود. او عارفى بزرگ با شخصیتى ساده، دوست داشتنى و در عین حال بسیار عمیق و شوریده بود و از آن شیفتگان بارگاه على (ع) مى بود که نه تنها به زبان روز و شب به مدحتش مى پرداخت بلکه با تمام وجود پاک باخته آن آستان بود. از آن دسته مردان سترگ و اسوه اى که فقط در قصه هاى قدیم مى توان شرح حال امثالش را خواند و به درستى که زندگانى پرفیضش از همه نظر تجلى یک افسانه باشکوه اما حقیقى بود.
• • •
در باب کراماتش از فرزند ارشدش_ احمد حیاتى _ این طور شنیدیم که؛ سال ها قبل که از کرمانشاه تازه آمده و ساکن تپه قیطریه تهران شده بود در آن مکان به علت ارتفاع زیاد امکان حفر چاه و دسترسى به آب نبود و ساکنین آن منطقه هرروزه در سرما و گرما ناچاراً با مشقت آب را از پائین تپه فراهم مى کردند که روزى ضمن اتفاقى، درویش با عصاى خویش بر زمین حیاط دایره اى کشیده و مى گوید که آن قسمت را حفر کنند. اطرافیان با تعجب از این سخن، زیرا که مکان بسیار بعیدى براى رسیدن به آب بود، ناباورانه اطاعت کرده و در کمال حیرت تنها با حفر حدود ۲ یا ۳ متر از عمق زمین در ارتفاع بالاى تپه کاملاً خشک، به آنچنان آب گوارایى مى رسند که تا مدت ها آب شرب همسایگان را تامین مى کرده است. سال ها بعد نیز باز هم با وساطت و پیشنهاد وى و همکارى شهردار وقت تهران - آقاى نفیسى - آب تپه قیطریه لوله کشى کرده و به لطف اقدام نوعدوستانه اش ساکنان محل تا مدت ۲۰ سال از آب رایگان بهره مى بردند و به پاس خدمتش کوچه محل سکونتش را کوى «امیر حیاتى» نامیدند و همه اینها تنها ذره اى از کرامات وجود نازنین و خیربارانش است.
درویش در سرودن شعر فارسى و کردى هم بسیار صاحب ذوق بود، شعرش هم به مانند سازش آمیزه اى از عشق و شور بود. اشعارش نغز و جسورانه اکثراً در بیان مکتب فکرى اش و یا در مدح حضرت على(ع) بودند، «نداءالحق» تخلص مى کرد و حاصل ذوق ادبى اش را در سه دیوان شعر با عنوان نداءالحق، اولى در سال هاى قبل از انقلاب و دو دیگر را طى سه سال اخیر به چاپ رسانید. وى در این سال هاى اخیر که به علت کهولت سن و ناراحتى انگشتان دست، کمتر دست به ساز یاور و محبوب خود مى برد و به تعبیر خودش «کنجه نشین دلخوش به سیر رویاها» شده بود، همچنان با سرائیدن اشعار، به حضور پذیرفتن مشتاقان درگاهش و مهرپراکنى، به مانند سراسر عمر پربرکتش، به پویایى و سرزندگى روحانى اش که به عشق یار هرگز دمى در او فرو ننشست، ادامه داد و نیک مى دانیم اکنون هم که دیگر شمع وجودش در «قید حیات» نیست، باز هم تلألو گوهر لطف معنوى و یادآورى منش و بینش کم نظیرش در این روزگار رخوت زده کوتاه پرور، همچنان در اذهان شاگردان و یاران و دوستدارانش سرچشمه فیض و دریافت هاى دیگر جهانى خواهد بود، ازیرا که گفته اند:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
پى نوشت:
۱- خلیفه: در آیین اهل حق کسى است که در جمع خدمت مى کند و وظیفه دعا خواندن بر نذور و قربانى ها را دارد

***

این مطلب را از روزنامه شرق به امانت گرفتم .

یاد بهرام اردبیلی

174378.jpg

بهرام اردبیلى از فلک به افلاک شد. او که در سال ۱۳۲۱ در شهر اردبیل به دنیا آمده بود پس از حدود چهل سال سیر و سلوک در شهرها و کشورهاى جهان در اول اسفندماه ۱۳۸۴ پس از یک توقف چند روزه در ایران جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر او در بهشت زهراى تهران به خاک سپرده شد.اردبیلى یکى از مهمترین شاعران جنبش مدرنیستى شعرنو در دهه چهل- منسوب به «شعر دیگر»- بود. او نیز همچون دیگر شاعران گروه «شعر دیگر» در اواخر دهه چهل رو به جانب دیگرى از این جهان آورد و خودخواسته از پى شناخت جهان، آواره زمین شد.اردبیلى در دوره اى کوتاه در دهه چهل و در جریان «شعر دیگر» شعر گفت و پس از تحولى که در عالم درون او پدیدآمد براى همیشه جهان شعر و کتاب را رها کرد و از قیل و قال گریخت. اردبیلى از پى شعله ور شدن جان اش از قید و بند جا؛ رها شد و سفر را پیشه راه خود کرد. او اوایل دهه پنجاه از ایران خارج شد و شهر به شهر به کشورهاى مختلفى رفت تا به کشور هند رسید. او سال ها در کپرى که کنار ساحل رودهند با برگ درخت نارگیل ساخته بود زندگى کرد پس از آن به مدیترانه، اسپانیا و جزایر قنارى رفت. پس از سال ها گشت و گذار در شهرهاى جهان در نهایت جزایر قنارى را براى ماندن در گوشه اى از زمین انتخاب کرد. او پیوسته اعتقادات خاص خود را داشت. یک روز در ساحل رود هند آخرین کتاب دم دست اش «مثنوى مولانا» را با دیدن زیبارویى به آب انداخت و پس از آن هیچ گاه به سمت کتاب نرفت. در این یک هفته که به ایران آمده بود به بستگان اش توصیه کرده بود که دوستان را خبر نکنند. چرا که او آمده بود تا بمیرد و مى خواست که پس از دفن جسم اش در خاک، دوستان مطلع شوند. و همین طور نیز شد. هم به درخواست خود او مراسمى در مرگش برگزار نخواهد شد. بهرام اردبیلى آرام در گوشه اى از زمین به دنیا آمد، آرام در زمین زندگى کرد و آرام آرامید. او هیچ گاه به دنیا و متعلقاتش دل نبست و در سفرهایى که داشت، پیوسته رنج تن را براى صیقل روح مى پذیرفت. خالى شدن روح از جسم او ضربه سنگینى به جسم «شعر دیگر» است. بهرام اردبیلى عارفى بود که در سفرهایش در زمین به هیچ چیز دل نبست و پیوسته که از جایى به جایى سفر مى کرد، دل ها بود که با خود مى برد. اردبیلى محو به دنیا آمد، محو در دنیا زیست و محو از دنیا رفت. در رفتن او از دنیا؛ ما محو دنیاى اوییم. بهرام! اینک تو هم سایه ماه شده اى و در شب ما، ماه مى تابى! او چهل سال پیش از این در شعرى تصویرى که امروز ما از او مى بینیم را دیده بود و گفته بود:
«تابوتى از مفرغ
که در باران ها زنگ نمى زند و برشانه ها
به سبکى ى ستاره ى ستوانى روستازاده ست،
در فرصت این شمشاد
تشییع مى شود
و با صفیر خاموش چشمى
مثلث تنهاییم به هم مى ریزد.»
مرگ بهرام اردبیلى مثلث تنهایى مان را به هم زد!

***

تنبور مست درگذشت این یار دلسوخته را به همه دوستان تسلیت عرض میکند.

مطلب بالا را از روزنامه شرق به امانت گرفتم .

کیهان کلهر در شهر خاموش

تهران براى کیهان کلهر شهر خاموش است. شهرى که او نمى تواند در آن سازش را به دست بگیرد و «غزل» بنوازد. اگرچه با محمدرضا شجریان و حسین علیزاده همراهى مى کند اما آنقدر حساس هست که مشکلات فراوان برگزارى کنسرت در تهران و شهرهاى دیگر ایران را برنتابد. شاید او اثر جدید خود را به یاد تهران یا شهرهاى دیگر ایران «شهر خاموش» نامگذارى کرده. یا به یاد نیشابور با «شب  هاى فیروزه اى»اش. شاید هم این شهر، شهرى دورافتاده در کشورى دیگر است.

 کمانچه کلهر چندین سال است که مثل کمانچه هاى دیگر صدا نمى دهد. اگر به کنسرت اخیر او به همراه شجریان ها و علیزاده رفته اید این را مى فهمید یا اگر «غزل»ها را شنیده باشید. این تفاوت از راهى متفاوت آغاز شد که آهنگساز در حال پیمودن آن است و گاهى دیگران را با خود همراه مى کند. دیگرانى را که گاهى مثل على اکبر مرادى به این دیار تعلق دارند و گاهى مثل شجاعت حسین خان به دیارى دیگر. این راه حالا به جاده ابریشم پیوند خورده. پروژه اى که یویوما موسیقیدان چینى ساکن آمریکا چند سال پیش طرح را داد. در این پروژه نوازندگان و آهنگسازان کشورهایى که جاده ابریشم در آنها قرار دارد گرد هم جمع شده اند و به اجراى بخش هایى  از موسیقى شرقى مى پردازند. میراث خبر گزارش داده که کلهر از ششم اسفندماه، یعنى ۲۵ فوریه در دانشگاه هاى شیکاگو، ویرجینیا و چند مرکز دانشگاهى دیگر،  اثر تازه خود «شهر خاموش» را در قالب کنسرت هاى پژوهشى اجرا مى کند. این قطعه براى کوارتت زهى و کمانچه ساخته شده است که در قالب پروژه راه ابریشم اجرا مى شود. سال گذشته کلهر «شب هاى فیروزه اى نیشابور» را در این پروژه روى صحنه اجرا کرد. در این کنسرت ها نوازندگان و آهنگسازان دیگرى نیز از کشورهاى دیگر راه ابریشم حضور دارند و به اجراى موسیقى مى پردازند.

پس از آن کلهر به همراه استادان محمدرضا شجریان و حسین علیزاده و همایون شجریان یازده کنسرت در شهرهاى مختلف اروپا اجرا مى کند. در نیمه دوم فروردین ماه نیز به سوئد مى رود تا ده کنسرت تکنوازى و بداهه نوازى و چند کارگاه موسیقى ایرانى در دانشگاه هاى این کشور برگزار کند. کاش همین روزها کیهان کلهر با شهر خاموشش به اینجا بیاید و شهر ما را از صداى کمانچه اش لبریز کند.

شاید روزی نه چندان دور ...

در خبرها داشتیم که با دستور وزیر ارشاد تهیه و تولید هرگونه موسیقی پاپ ممنوع شد (به نقل از ایسکا) .

صرف نظر از عقاید و دیدگاه های وزیر محترم ارشاد و بدون توجه به فعالیت های گذشته ایشان این اقدام از چند دید قابل تامل است . نخست آنکه موسیقی پاپ به عنوان یک سبک مجزا در موسیقی قابل احترام و آثار ارزشمند بعضی هنرمندان در این عرصه قابل ستایش است . بی شک به خاطر داریم که کمتر از یک دهه پیش نام و نشانی از موسیقی پاپ آنگونه که امروز با آن روبه رو هستیم وجود نداشت . آزادی های هرچند ناچیز در سال های گذشته دست هنرمندان این رشته را باز گذاشت تا به ارائه آثار خود بپردازند . دیری نپایید که بر اثر بی توجهی مسئولین و بی مسئولیتی بعضی از تهیه کنندگان روند سو ءاستفاده از شرایط بر فضای موسیقی پاپ کشور سایه افکند . بدون تردید بعضی خوانندگان و تهیه کنندگان موسیقی پاپ نخستین مسببان اعلام چنین خبری از سوی وزارت ارشاد هستند .

دوم اینکه بر هیچ کس پوشیده نیست که اعلام چنین خبری از سوی وزارت ارشاد نه از سر دلسوزی و نجات موسیقی ایرانی بلکه از روی نظرات افراطی متولیان فعلی آن صورت گرفته است . با اندکی دور اندیشی و نگاه به جمعیت جوان ایران و احترام به نظر تعداد پرشماری از آنان اتخاذ چنین تصمیم عجولانه ای نه تنها مثبت نیست بلکه شاید اثرات منفی زیانباری را بر پیکره ی جامعه جوان ایران به جا گذارد .

نگارنده از طرفداران همیشگی موسیقی اصیل و ملی ایران زمین هستم و معتقدم نخستین ضربه از رواج موسیقی بی محتوا بر پیکره ی موسیقی با اصالت وارد می شود و لی هرگز با این گونه برخورد فله ای با موسیقی موافق نیستم .

 شاید روزی نه چندان دور در خبر ها بخوانیم به دستور وزیر ارشاد تهیه و تولید و یا فراگیری هرگونه موسیقی ممنوع است . باید نگران آن روز بود و از هم اکنون برای آن روز چاره اندیشی کرد .